salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

آغاز و انجام / فصل اول در صفت راه آخرت ...

"بدانکه راه آخرت ظاهر است و راهبر  آن معتمد و نشان های راه مکشوف و سلوکش آسان ،و لیکن مردم از آن معرضند[اعراض دارند ] و کاین من آیه فی السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون . اما سبب آسانی سلوک آن است که این راه همانست که مردم از آنجا آمده اند. پس آنچه دیدنیست یکبار دیده است و آنچه شنیدنی است یکبار شنیده است و لیکن فراموش کرده است و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما ؛ و در این دقیقه می گوید :ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا . و در فراموشی از آن جهت بمانده است که چشمی که به آن چشم دیده است و گوشی که به آن شنیده است باز نمی کند تا حالش بدان رسیده است و ان تدعوهم الی الهدی لایسمعوا و تریهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون . چه اگر بشنیدی شنیده ی اول یاد کردی کلا انها تذکره فمن شاء ذکره . و اگر بدیدی بدیده ی اول بشناختی [با همان نگاه اول می شناختی ]من نظر اعتبر و من اعتبر عرف و اول الدین معرفته . و اما سبب اعراض سه چیز است  چنانکه گفته اند : رؤساء الشیاطین ثلاثه

اول : شوائب طبیعت ،مانند شهوت و غضب و توابع آن از حب مال و جاه و غیر آن ...

دوم :وساوس عادت مانند تسویلات نفس اماره و تزیینات اعمال غیرصالحه بسبب خیالات فاسده و اوهام کاذبه و  لوازم ان از اخلاق رذیله ملکات ذمیمه .............

سوم: نوامیس امثله مانند متابعت غولان آدمی پیکر و تقلید از جاهلان عالم نما و اجابت استغواء و استهواء شیاطین جن و انس و مغرور شدن به خدعه ها و تلبیسات ایشان  ربنا ارنا الذین اضلانا من الجن و الانس نجعلها تحت اقدامنا لیکونا من الاسفلین

و ثمره ی اعراض در این جهان تنگی آن جهان و شقاوت جاودانی است و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیمه اعمی ....

.................

و بزرگترین آفات آن است که بیشتر کسانی که مردمان ایشان را از راهبران میشمرند  از آن راه  بی خبرند ، یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون ....و متابعت ایشان جز ضلالت نیفزاید و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله .....پس طالب سلوک و سالک را جز اعتصام بحبل الهی که و اعتصموا بحبل الله جمیعا چاره نیست و تمسک جز بکلمات تامات او که  تمت کلمه ربک صدقاو عدلا لا مبدل لکلماته  نیست و کفی بربک هادیا و نصیرا .

( برگرفته از کتاب : آغاز و انجام ،نوشته ی خواجه نصیر الدین طوسی ، با مقدمه و شرح و تعلیقات ایت الله حسن زاده ی آملی ، صص 7-5) .


آئین شکرگزاری 2, و توصیه های نه گانه خدا به پیامبر

خدایا به ما توفیق ده که پرتو  اسم "ستارالعیوب " تو باشیم و همواره عیب خویش را ببینیم و از عیوب دیگران چشم پوشی نماییم *


برای انکه شکرگزار باشیم لازم است دگرگونی هایی در سبک زندگی خود بدهیم .

چگونه ؟

فرمول 1 . پیامبر اسلام فرمود : پروردگار من مرا به نه چیز سفارش کرد (توجه فرمایید که اینها سفارش های افریدگار ماست که پروردگار ما نیز هست و برای شکوفایی موجودی که افریده و عاشق اوست چنین سفارش هایی فرموده اند ): أوصانی ربی بتسع، أوصانی بالإخلاص فی السر و العلانیة و العدل فی الرضا و الغضب والقصد فی الفقر و الغنی و أن أعفو عمن ظلمنی و أعطی من حرمنی و أصل من قطعنی و أن یکون صمتی فکرا و منطقی ذکرا و نظری عبراً.

 

سفارش فرموده است خداوند متعال مرا به نه  چیز: سفارش فرموده به اخلاص در پنهان و آشکار و عادل بودن در رضایت و خشمگینی و اقتصاد پیشه کنم در فقر و دارائی و اینکه ببخشایم کسی را که به من ظلم کرده است و عطا کنم به کسی که مرا محروم کرده است و ارتباط برقرار کنم با کسی که با من قطع رابطه کرده و سکوت من فکر و گفتارم ذکر و نظرم عبرت گیری باشد.

بیگمان اگر از ظلم شخصی درگذریم و با انکس که از ما گسسته است بپیوندیم وانکس که ما را محروم  کرده است برخوردار سازیم شکرگزار همتایان خویش بوده ایم و در غیر این صورت در اینده انگشت حسرت به دندان خواهیم گزید . 

بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار    کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن

 

و نیز اگر سکوت ما فکر باشد[ نه پندارهای پوچ و بدگمانی در باره ی افریده های خود و بداندیشی درباره ی خلق خدا و نگرانی بر اینده و حسرت و اندوه بر گذشته ] و سخن ما یاداوری درستی ها و دوستی ها و چاره جویی و گره گشایی  و گفتگوی ازادانه و مانند ان باشد[ نه زخم زبان و مراء و جدال و  ناسزا و تهمت و غیبت و سخن چینی و ماشابهها ] و اگر  نگاه ما عبرت باشد [ نه نگاه طمع ورزانه و حاسدانه و خائنانه و تجسس در احوالات خصوصی دیگران و عیب جویانه ]انگاه ما قدر دان و شکرگزار ذهن و سکوت و فکر و زبان و سخن و چشم و بینش خود بوده ایم و گرنه ،نه.

اگر به خاطر شیفتگی به کسی یا چیزی نادرستی ها و ناهنجاری های انرا نادیده انگاریم و  در نتیجه خو د را در خطر و مهلکه بیندازیم و فرصت های طلایی را در پای یک شیفتگی زودگذر و احساسی بسوزانیم انگاه که از مستی بیرون ائیم خواهیم گفت : افنیت عمری فی شره السهو عنک و ابلیت شبابی فی سکره التباعد منک ..یا به خاطر ناخرسندی از کسی یا چیزی حق را و خوبی های انرا نادیده انگاریم و در نتیجه خود را از ان موقعیت طلایی بر اثر غلبه ی بیزاری محروم نماییم بیگمان شکرگزار نبوده ایم و در اینده حسرت خواهیم خورد که چرا قدردان نبودیم ...


                     ***************

پس بیایید فرصت طلایی این پیوند در فضای مجازی را شکرگزار باشیم و به بهترین شیوه ی ممکن نفس خود را در این پیوندها بیاراییم و بپیراییم و بیاساییم و بپیماییم و بی دریغ همدیگر را در همه ی انچه خدا در اختیار ما نهاده بهره مند سازیم ....

خدای من : همه ی ما و فضای میان ذهنی ما را از باران عشق و شعور و شیدایی ات سرشار ساز

دادار مهربان ،این صدق و صفاها و مهر و وفاها را در کانون عین زندگی و پیوندهای بیرونی ما جاری ساز ...تا با همدیگر صفا کنیم و خوش باشیم ...و کمترین غبار ناخرسندی در چهره و ذهن و ضمیر همدیگر و همنوعانمان را تاب نیاوریم و شتابان در رفع گرفتاری ها  و تنگناهای ی مادی و معنو ی و روحی و ذهنی همدیگر بی دریغ و بی منت عاشقانه اقدام کنیم تا به مقام شاکرین درگاهت باریابیم

خدایا ما را از شکرگزاران واقعی ات قرار ده





___________

*عیب کسان منگر و احسان خویش   دیده فروبر به گریبان خویش


ائین شکرگزاری

الهی ما را شکرگزار انبوه داشته ها و سرمایه های اهدایی خودت قرار ده


                        ******

خدایا چنان کن که خودمان را دوست بداریم و به دیگران نیز کمک کنیم تا خودشان را بیشتر دوست داشته باشند.


*****

خدا فرمود : انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (ما راه را نمودیم ، خواه سپاسگذار و قدردان باشی یا ناسپاس)

خدا فرمود: و قلیل من عبادی الشکور بندگان شکرگزار من اندکند

خدا فرمود :لئن شکرتم لازیدنکم (اگر شاکر باشید من  هم  بر داشته هایتان می افزایم )

                      *******

الهی به ما توفیق ده کاری کنیم تا جهان جای بهتری برای زیستن باشد

بیا تا قدر همدیگر بدانیم     که تاناگه زهمدیگر نمانیم

ایا با خود اندیشیده ایم که  درواقع ما به عالم و آدم بدهکاریم اما خود را همواره طلبکار می دانیم و دست کم (حتی اگر خیلی هنر کنیم و بر زبان نیاوریم ) در ذهن خویش غر می زنیم و از گاه و گیتی گله می کنیم ...و فرصت های طلایی بهزیستی و همزیستی و کمک رسانی و خیرخواهی و عشق ورزی  را به خاطر هیچ و پوچ در درجه ی نخست از خودمان و سپس از همنوعان و از محیط زیست مان دریغ می کنیم ...اری ما قهرمان فرصت سوزی هستیم و از همین روست که پیوسته خدا به ما هشدار می دهد که یکی از نام های روز واپسین " یوم الحسره " و یوم التغابن " است


ایا تا چه اندازه قدر وجود خود و تندرستی و نعمت های بیکرانی که خدا عنایت فرموده  می دانیم ؟ ایا همچون امانتی عزیز و گرانقدر با خودمان و اعضاء و جوارح و جوانح و روح و اندیشه و فهم خویش و دیگران رفتار می کنیم یا...؟

ایا با پدر و مادر و همسر و فرزند و دوست و همشهری و همنوع و زیردست و بالادست خود رفتاری شکرگزارانه و در باره ی انها پنداری شکرگزارانه و خیرخواهانه و گفتار و کرداری اکنده از عشق و مهرورزی و خردورزی داریم یا ....؟

ایا بی دریغ همه ی انچه خدا به ماداده با همنوعانمان و حتی با سایر موجودات به اشتراک می گذاریم و از مال و جان و جاه خویش  انفاق می کنیم و در هنگام انفاق با تمام وجود می گوییم : تقدیم با عشق ....آیا سرشار از بخشش هستیم ..یا حتی از لبخندی هم دریغ داریم ؟؟

ایا هیچ اندیشیده اید که چرا پیشوای شکرگزاران هستی فرمود : ادخال السرور فی قلب المؤمن عباده ...دل مؤمن را شاد کردن پرستش خداوند است ؟؟

ایا قدر این با هم بودن ها را می دانیم ؟؟تا چه اندازه ؟؟

ایا هیچ به این نکته می اندیشیم که : ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند  تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری ...

ایا قدر استادان و دوستان و همتایان و همکاران و همسایگان و شهروندان و کارمندان و کارگران و مرزداران و رانندگان و  دانش اموزان و جوانان و سالمندان و بیماران  و نابرخورداران و عارفان و نیکوکاران و خردمندان و فیلسوفان و خویشاوندان و حتی انها که برچسب دشمن برانها می نهیم را می دانیم و ایا دست کم در روح و ذهن و ضمیر خویش عمیقا از همه ی انها تشکر می کنیم و خدا را به خاطر وجودهمه انها بی اندازه سپاس می گذاریم ....ایا قدر این باران ها و سردی و گرمی های  بیرونی و درونی را می دانیم ..؟ ایا قدر برخورداری از نعمت عظیم توحید و ولایت امامان و فهم و شناخت ائین بزرگ اسلام را می دانیم و در نهایت فروتنی در جهت رشد و کمال خویش و همنوعانمان از انها بهره برداری صیانت شده و امانت دارانه می کنیم ؟

ایا قدر پیامبررا می دانیم و در می یابیم که : سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد ..

ایا قدر نماز و نماز صبح و قدر سحر را می دانیم ؟

ایا شکرگزار نعمت نماز و نیایش و شکرگزار قران و نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه هستیم و ایا مفاد و معانی و مبانی مندرج در همه ی منابع معرفتی و کتب اسمانی و کتب علمی و دانسته ها و یافته هایمان در پندار و گفتار و کردارمان هویداست یا اینکه : عالم بی عمل هستیم که به تعبیر سعدی به چه ماند به زنبور بی عسل ؟؟

الهی به  همه ی ما توفیق ده که همچون زنبور بی عسل نباشیم 

اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع و قلب لا یخشع و دعاء لا یسمع و..

خدایا شکرگزاری از نعمت " دل " به آن است خاضع و خاشع  و عاشق باشد ...پس قلبی خاشع و عاشق  به ما عنایت نما ...

 ____________-

پی نوشت : در غرب روز (هایی ) وجود دارد  با نام روز شکرگزاری




سوخته

گر سوخت مرا جلوه ی دیدار عجب نیست 

*******

منزلگه ان یار اگر خانه ی من بود                   فردوس برین گوشه ی کاشانه ی من بود

شاهان جهان را نشدی هیچ میسر             ان گنج مرادی که به ویرانه ی من بود

هرگوشه چشمی که نمود ان شه خوبان      تیری به دل خسته ی دیوانه ی من بود

گرسوخت مرا جلوه ی دیدار عجب نیست     کان شمع مراد دل دیوانه ی من بود

هرناحیه شد جلوه گر از حسن  نگاری             از پرتو آن دلبر جانانه ی من بود

گرهوش مرا برد لبش  روح و روان داد           کان آب حیات و می و میخانه ی من بود

برد ان خم ابرو   زکنشتم سوی محراب       دربیخبری دید که بتخانه ی من بود

لطف ازلی گفت که ای فانی محروم                ازادیت از پند حکیمانه من بود 

(غزلی از عارف سوخته : جواد انصاری همدانی )

معنای ولایت

معنای ولایت آن است که انسان به جایی برسد که عالم و آدم را تحت تدبیر خدای سبحان ببیند و لاغیر . (اقای جوادی املی ) /کتاب طریق عرفان ترجمه ی "رساله الولایه " اثر حسنه ی دهر و فریدعصر علامه ی طباطبائی .

رساله ی سه اصل /3

و معلوم است که هر که غیر بدن خود را نشناسد هر عملی که می کند مقصودش سعادت بدنی است و تا آفتاب روح از مغرب بدن طلوع ننماید و رخساره آدمیت به نور روح منور و رخشنده نمی گردد هر چه از آدمی صادر گردد همه ناقص و تیره و کدورت ناک و در معرض زوال و فساد است و چون دل منور به نور روح گشت همگی مبدل می گردد به خیر و احسان حتی زمین بدن که آن نیز مبدل می گردد به زمین نورانی  که لایق دخول بهشت است بل جزئی از اجزاء زمین بهشت می گردد و اشرقت الارض بنور ربها   یوم تبدل الارض غیرالارض ...(ص 26و27 رساله ی سه اصل ،ملاصدرا )

*****

جان شهوت دوست از دانش تهیست   همچوحیوان از علف در فربهیست

او نبیند جز اصطبل دواب                    غافل از اندیشه ی یوم الحساب

حاذق ترین پزشک جهان /

کلام امیرالمؤمنین علیه السّلام در رابطه با حذاقت رسول خدا در معالجۀ امراض روحی

أمیرالمؤمنین علیه السّلام در «نهج البلاغة» خطبه‌ای دارد که در ضمن آن راجع به حذاقت رسول خدا در معالجۀ امراض روحی، جمله ای را بیان میفرماید که حقّاً آن جمله، دربارۀ قرآن و حذاقت آن صادق است.

طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ. قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ. وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ. یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إلَیْهِ؛ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ، وَ ءَاذَانٍ صُمٍّ، وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ. مُتَّبِـعٌ بِدَوآئِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ، وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ.

«رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم طبیبی بود که در طبّ خودش دوّار بود. (یعنی زیاد دور میزد بر روی مرض، و اقسام آن، و ارتباط امراض با هم؛ و زیاد دور میزد بر روی دارو و درمان. و حکیم حاذق و مطّلع به همۀ جوانب مرض و تمام طرق درمان آن بود.) که آنحضرت مرهمهای خود را خوب استوار میساخت، و در عین حال آلتهای داغ را برای سوزاندن موضع فساد و زخمهای عفونی خوب داغ میکرد و میگداخت. و در اینصورت آن مرهمها را و آن آلتهای داغ کننده را بر جاهائی که لازم بود و نیاز به مرهم گذاری و یا داغکردن بود، مینهاد.

مواضع مورد حاجت به مرهم نهادن و داغ کردن، دلهائی بود که کور شده بودند، و گوشهائی که کر شده بودند، و زبانهائی که گنگ و لال گردیده بودند.

رسول خدا این داروهای خود را به مواضع غفلت و بیخبری، و مواطن حیرت و سرگردانی میرسانید، و میکشانید تا بدانها برسد.»

دواهائی که برای قلبهای کور مفید است، دواهائی است که فهم را باز میکند، و وجدان را بیدار مینماید. و آنچه برای گوشهای کر مفید است، إنذار و وعده، و موعظه، و تخویف و تحذیر، و ترغیب و تشویق؛ و آنچه برای زبانهای لال مفید است، خصوص آن داروئی است که زبان را به ذکر خدا درآورد و آن لسان گنگ را گویا سازد. مرحوم ملاّ فتح الله کاشانی در «شرح نهج» فرموده است: )) أمیرالمؤمنین علیه السّلام از طَبیبٌ دَوَّارٌ بطِبِّهِ، نفس نفیس خود را اراده نموده است. (( ولیکن از ظاهر سیاق، بعید است.

باری، روح مقدّس رسول الله که حقیقت قرآن است؛ همانطور که طَبیبٌ دَوَّارٌ بطِبِّهِ است، قرآن هم طَبیبٌ دَوَّارٌ بطِبِّهِ است که بشر را از امراض مهلکه و خانمانسوز نجات میدهد.

برگرفته از سایت

www.motaghin.com

آزادیِ عشق و طلب/ ارمغان "نماز صبح "

....بزرگی فرمود : تا کسی عاشق و طالب حکمت نباشد حکیم نخواهد شد ..اکنون می خواهیم بپرسیم : "چگونه عشق و شوق دانایی و حکمت در جان ادمیزاد می شکفد و می بالد "؟ پاسخ من این است : آزادی . همان که سلطان عشق همه ی جهانیان را بدان سفارش فرمود : لو لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد کونوا احرار فی دنیاکم (اگر دین ندارید و از رستاخیز نمی هراسید در دنیایتان آزاد باشید.

و در اینجا آزادی به مثابه اختیار و انتخاب آدمی است ...یعنی هرچقدر که ادمی از تعلق ها و بند ها و قیدهای درون و برون آزاد تر شود به همان نسبت شوق به حکمت در او ریشه می دواند . :لو علم الناس ما فی طلب العلم لطلبوه ولو بخوض اللجج و سفک المهج . و من یؤت الحکمه فقداوتی خیرا کثیرا .

شجره ی طیبه ی  شوقِ حکمت در هوای ازادی می روید و آب ازادی انرا ابیاری می نماید چه اینکه به تعبیر عرشی حکما "تعقل با تعلق جمع نمی شود ".تا هنگامی که ادمی اسیر و زندانی هویت های اعتباری و تعلقات مراتب مادون نفس است و همّ و غمّ او مصروف برساخته های پوچ اینجهانی و غایات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و ماشابهها همه ی وقت او را به خود اختصاص  داده است نمی تواند متوجه غایت اصلی افرینش یعنی نفس نفیس ادمی گردد و به کارویژه ی " علیکم انفسکم " به خوبی بپردازد. و از همین روست که آفریدگار حکیم شرط رستگاری(رهایی) را همین پاکسازی ضمیر و نفس از چند و چون گاه و گیتی شمرده است (قد افلح من زکیها )..و انگاه به راز وظیفه ی مهم پیامبر واقف می شویم که : یزکیهم و یعلهم الکتاب و الحکمه ...پیامبر نخست جان ها را پالایش می کند و به مصداق : لیضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم (غل و زنحیرهایی که بر آنها نهاده است بر می دارد ) و انها را ازاد می کند انگاه که ازاد و رها شدند شوق دانستن در انها جوانه می زند و  ظرف وجود انها اماده ی پذیرش حکمت می گردد. و دوستان نیز می توانند پاسخ های خودشان را به پرسشی که مطرح شد ارائه نمایند و دوستانشان را در  یافته هاو تجربه هایشان انباز سازند .

سه اصل /۲

و بدان که جمیع عرفا و کافه ی محققان حکما برآنند که قوام نشئه ی آخرت به دل آدمیست و حیات دل به معرفت است : جسد از روح و روح از علم برپاست     حیات جمله از قیوم داناست  

(رساله ی سه اصل نوشته ی صدرالمتألهین شیرازی تصحیح محمد خواجوی ) 

 

*******  

 

خدایا همه ی بندگانت را بی مرز و بیکران از موهبت دل برخوردار فرما

مهمترین گام توحید

مهمترین گام توحید  رسیدن به منزلگاه "نفس واحده " است .

صدق و صفا

صدق و صفا عین مهر  و وفا است . اما تنها جایگاه تعبیر و تصدیق و تحقیق این معانی  "دل " است و لا غیر  که از ان تعبیر به نفس می نمایند  پس خدایا تمنا می کنیم دلی (نفسی )مصفا به ما عنایت فرما که اقیانوس پیمای اقیانوس "هو" باشد ...

قمار عاشقانه

عشقبازی را ندانستم قماری مشکل است
تا نشستم روبروی یار ، خود را باختم
فکر کردم بُرد با من بود ، چون دل باختم

حقیقت بندگی در بیان امام صادق /حدیث "عنوان بصری"

گفتم‌: ای‌ أبا عبدالله‌! حقیقت‌ عبودیّت‌ کدام‌ است‌؟

 گفت‌: سه‌ چیز است‌: اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ دربارة‌ آنچه‌ را که‌ خدا به‌ وی‌ سپرده‌ است‌ مِلکیّتی‌ نبیند؛ چرا که‌ بندگان‌ دارای‌ مِلک‌ نمی‌باشند، همة‌ اموال‌ را مال‌ خدا می‌بینند، و در آنجائیکه‌ خداوند ایشان‌ را امر نموده‌ است‌ که‌ بنهند، میگذارند؛ و اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مصلحت‌ اندیشی‌ و تدبیر نکند؛ و تمام‌ مشغولیّاتش‌ در آن‌ منحصر شود که‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و یا از آن‌ نهی‌ فرموده‌ است‌.

 بنابراین‌، اگر بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مِلکیّتی‌ را در آنچه‌ که‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبیند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالی‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌ بر او آسان‌ می‌شود. و چون‌ بندة‌ خدا تدبیر امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشکلات‌ دنیا بر وی‌ آسان‌ میگردد. و زمانی‌ که‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را که‌ خداوند به‌ وی‌ امر کرده‌ و نهی‌ نموده‌ است‌، دیگر فراغتی‌ از آن‌ دو امر نمی‌یابد تا مجال‌ و فرصتی‌ برای‌ خودنمائی‌ و فخریّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پیدا نماید.

 پس‌ چون‌ خداوند، بندة‌ خود را به‌ این‌ سه‌ چیز گرامی‌ بدارد، دنیا و ابلیس‌ و خلائق‌ بر وی‌ سهل‌ و آسان‌ میگردد؛ و دنبال‌ دنیا به‌ جهت‌ زیاده‌اندوزی‌ و فخریّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نمیرود، و آنچه‌ را که‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ می‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجة‌ خویشتن‌ طلب‌ نمی‌نماید، و روزهای‌ خود را به‌ بطالت‌ و بیهوده‌ رها نمی‌کند.

 و اینست‌ اوّلین‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوی‌. خداوند تبارک‌ و تعالی‌ میفرماید:

 آن‌ سرای‌ آخرت‌ را ما قرار میدهیم‌ برای‌ کسانیکه‌ در زمین‌ ارادة‌ بلندمنشی‌ ندارند، و دنبال‌ فَساد نمی‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پیروزی‌ و سعادت‌ در پایان‌ کار، انحصاراً برای‌ مردمان‌ با تقوی‌ است‌.»

امر خدا

از ابر خدا باران نمی بارد   بلکه از امر خدا باران می بارد

الهی

الهی سفری اکنده از شور و شعور و نور و سرور به مسافران کویت عنایت فرما

الهی زاد وتوشه ی سفر دل است  دلداری و دلدادگی و صاحبدلی را نصیب ما بفرما

الهی دل های ما  را صاف و صیقلی فرما


آزادی از نگاه رزا لوگزامبورگ

هرگاه آزادی از سوی هر فرد و گروهی به مثابه آزادیِ دیگران درک شود، آنگاه آزادی «من» نیز ضرورتا تأمین خواهد شد چرا که هر «من» همزمان و همواره یکی از «دیگران» است!

عاشق

ز دست دیده و دل هر دو فریاد    هرآنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش زفولاد     زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

.

.

هر انکس عاشق است از جان نترسد     عاشق از کنده و زندان نترسد

دل عاشق بود گرگ گرسنه                که گرگ از هیهیه چوپان نترسد

الهی

الهی ما را از هوای نفس رها ساز و هوای نفسمان راداشته باش

الهی پرواز در آسمان پرستش خویش را به ما بیاموز

الهی آموزگار آموزه های ما باش

الهی دلهایمان را  تا انجا گسترش بخش که با همه بیکرانگی ات در ان جای گیری

الهی ما همیشه مهمان توایم یک بار هم به ما اجازه ده میزبان تو باشیم

الهی مزه ی مهربانی و طعم روح خویش را که در جان عارفان کویت به ودیعت نهاده ای در زندگی ما نیز بیفشان












ارمغان plus

"اتاق تاریکی را تصورکنید که در آن هیچ چیز قابل مشاهده نیست ، در این هنگام شخصی وارد اتاق می شود که با اطمینان کامل از گفته های خودش اشیاء و وضعیت اتاق را برای شما تشریح می کند در حالی که او خود نیز هیچ کدام از اشیاء اتاق  را ندیده است و فقط چیزهایی در مورد آنها از کسانی که قبلا در اتاق بوده اند شنیده و آنها نیز از دیگران.ناگهان شخصی دیگر نیز وارد اتاق می شود و بدون اینکه حرفی بزند چراغی در اتاق روشن می کند تا همه چیز راخودتان ببینید و آنها را آنگونه که هستند ببیند و دیگر نیازی نباشد تا در مورد آنها تخیل داشته باشید.شخص اول به وفور درزندگی با آنها برخورد می کنیم مانند روحانیون،کشیش ها و فلاسفه وریش سفیدان و عقل کل ها و ...
اما شخص دوم، هر چیزی ممکن است باشد،یک کتاب ،یک حکیم(حکمت دان)،یک فیلم و...
و من برای همه آرزوی او (شخص دوم) را دارم. نمی دانید چقدرمنتظرش بودم.
برای من این شخص دوم کتاب بود."   (نظر یک خواننده ی  فهیم )