salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

الهی

الهی مارا با نسیم نوازش خود بنواز و بر بالین قلب های شکسته حضور یاب  

الهی ما را از نعمت شکسته دلی برخودار گردان ولی از شکستن دلها بازدار  

خدایا دل حرم حریم توست با عنایت ویژه ات انرا به خودت اختصاص ده و از اغیار پاک کن  

الهی نسیم  جانبخش ازادی را بر غنچه های نوشکفته بوستان افرینش ارزانی دار  

ای دلدار من به ما توفیق ده  گوهر وجود خودمان را از زیر انبوه رنگارنگ و گیج کننده ناخودها در خرابه دنیا پیدا کنیم  

ای اصل وجود و ای  صرف وجود   برما اشنایی و انس با خودت را هدیه فرما   

الهی نفایس فنون و طبایع جنون و ودایع رکون و دلایل سکون را به ما بنما  

نگاه و اندیشه

..هر از گاه  که نگاه ها در هم گره می خورند و چشم ها چشم انتظار چیزی در دوردست ها می مانند و اهنگ گوش نواز هیچ را فراسوی همه چیز می شنوند و جام می خوشگوار تنهایی و یکتایی را مستانه سر می کشند و بی تامل از دنیا استین می افشانند و پای بر نفس خود بی تزلزل می گذارند و خود بی خویش را باهمه ارزوها و بندها و تعلق ها و خاطره ها  خطورات و خواسته ها و داشته ها رقصان و پای کوبان به قربانگاه لا هو الا هو می برند ...به نظر شما چه اتفاقی می افتد ؟ایا اصلا می توان به این پرسش پاسخ داد یا اینکه دیگر نه ازتاک نشان می ماند و نه از تاک نشان٬!  و   گوید :عدم گردم عدم چون ارغنون    گویدم کانا الیه راجعون  

نشان ۲ ....بر استانه عرفه با لسان الغیب

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز مست است و در حق او کس این گمان ندارد
احوال گنج قارون کایام داد بر باد در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان کان شوخ سربریده بند زبان ندارد
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد

نشان

نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار      که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم

مهربانا

مهربانا راه و رسم مهربانی خردورزانه  و افرینش عاشقانه و زندگی عالمانه و مرگ مؤمنانه و ایمان عارفانه فراسوی سودای سود و زیان به ما بیاموز  

ای یکتای یگانه بی همتا !نشان بی همتایی ات بر قلوب و نفوس و عقول ما حک فرما  

ای جان جهان و ای بود هر نمود ُ خود را بر ما بنمای  

الهی پرده های نابخردی و غفلت از جلوی چشمان ما کنار زن  

الهی در اقیانوس وحدت و شعور هستی غرقه ام گردان  

الهی ان قطره دانش که بخشیدی ز پیش متصل گردان به دریاهای خویش

الهی

الهی ارنی الاشیاء کما هی : چیزها را آنچنانکه هستند بر من بنمای .  

یک عنصر مهم و در عین حال اساسی در زندگی انسان به ویژه در انواع و اقسام پیوندها و پیمان هایی که با همدیگر برقرار می کنند و به ویژه زبان و نوشتار  کوشش برای درک درست پندارها و گفتارها و کردار های یکدیگر است ....درک درست یعنی اینکه دست کم تا انجا که به خود فرد مربوط می شود تفسیر و تاویلی مغایر با انچه نویسنده یا کنشگر از کنش و نوشته اش مدنظر دارد بر ان تحمیل نکنیم . هرچند امروزه در فرایند نقد پست مدرن می گویند :نویسنده و خالق اثر اعم از طبیعی و هنری و صنعتی  یا بیرون از متن است و متن را به تعبیر هرمنوتیسین ها خواننده و بیینده تفسیر می کند و البته خود وی نیز با متن تفسیر می شود یا بر اساس برداشت بن فکنان و پساساختارگرایان  خالق اثر  هرچند برون متنی و حاشیه ای و فرعی است اما می توان او را نیز همراه متن و در پیوند با ان نقد خواند و تفسیر و نقد کرد . به هرحال در هر دو صورت :در جهان امروز کوچکترین کنش و منش و بینشی که از ضمیر ادمی به بیرون می تراود بی درنگ تن به تفسیر و تاویل و برهم کنش و واکنش هایی می دهد که چه بسا گاه کنشگر و نویسنده و گوینده و خالق اثر را دگرگون و/یا پشیمان  سازد  یا بر عکس بر انگیزه وی برای  افرینندگی و کنشگری بیفزاید . االبته میزان تاثیرپذیری افرینش گر از برهم کنش ها و نقد و تفسیر های بیرونی به چند و چون داوری وی در باره این ارزیابی ها و  نحوه ادراک او از انها و  نیز به تیپ روان شناختی او (درجه برونگرا یا درونگرا بودن وی   درجه شهودی /حسی بودن و درجه عقلانی/احساسی بودن )دارد.نیاز به توضیح نیست که افرینشگری در اینجا به فعل ارادی اختیاری انسان اطلاق می گرددو کنش ها و نوشته ها و گفته های قسری و طبعی و غیرارادی و ضروری و اضطراری ادمی را در بر نمی گیرد.  هرچند در برخی زمینه ها برخی افرینش گران براساس یک رسالت ماوراء بشری و بدون توجه به قابلیت ها و ظرفیت ها و مخاطب های بیرونی به کنشگری می پردازند و از این نظر همواره یک تنش  بین افرینشگر خلاق از یک سو و جامعه و سنت و عرفی که به خوانش و تفسیر و نقد اثر او می پردازد پیدا می شود.

پیش نیاز معرفت همگن و پایدار چیست ؟

پایداری و انسجام منطقی معرفت نیازمند وجود یک خاستگاه بسیط (فارغ از تناقض)،همگن (از یک جوهر) و با خود اینهمان (پیش خود حاضر) است.دریدا

دوستی و خردورزی چیست ؟

دریدا می گوید :ای دوستان  دوستی وجود ندارد .؛   

فکر کردن یعنی دانستن اینکه هنوز آغاز نکرده ایم  . 

 

 شاید منظور دریدا این باشد که خارج از انچه دوستان نام دوستی بران می نهند و با ان دوستی تعریف می شود چیزی وجود ندارد که با ان اشاره کنیم بگوییم دوستی این است . از همین رو است که گاه ممکن است یک نفر رفتاری انجام دهد که به نظرخودش دوستانه باشد ولی دیگری انرا غیردوستانه تلقی کند. هرچند به نظر ما دوستی همان جوهر پیوند هستی است که عارفان مسلمان نام عشق بران نهاده اند و سروده اند: طفیل هستی عشقند ادمی و پری. و البته در اینجا دوستی مساوق هستی و هستی مساوق حق است. بر این اساس در عالم تضادها دوستی نیز از حقیقت هستی مند خود خارج می شود و براساس متضاد ان یعنی دشمنی تعریف و شناخته می شود .   در حالی که در هستی انکه شناسای هستی بخش است و به حقیقت وجود خویش راه یافته و از پوسته عدمی و مجازی ان فراتر رفته است می سراید: عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد   ای عجب من عاشق این هردو ضد.

بن فکنی و فلسفه

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم  

انچه از فلسفه برجای می ماند نه ساختن نظریه های عام بلکه فعالیت ساده پرسشگری بنیادین به طور کلی است . انچه ما فلسفه یا ادبیات می نامیم چیزی جز بازی بی پایان نشانه ها و دال ها نیست و یگانه راه رهایی انسان   رهاشدن او از این بازی بی سرانجام و در پرانتز نهادن جهان برساخته همین زبان است . و از انجا که در سایر کنش ها و دانش ها نیز ما نشانه ها را به کار می بریم و از همین رو ناخواسته و نااگاهانه در چارچوب اسطوره های خودساخته و دیگرساخته گرفتار می شویم   غور بیشتر در این دنیای کثرت ها جزدور شدن از ان وجود بحت و بسیط و ژرف و گرفتار امدن در دیالکتیک بی سرانجام تضادها و دوگانه ها نتیجه ای در بر ندارد و هرگونه کنشگری و دانش ورزی در این پهنه چیزی جز بازی با نشانه ها و نام ها (انما الحیوه الدنیا لعب و لهو )و فرورفتن در  بیابان گمراهی و دورشدن از خردورزی و تفکر راستین و زیبا و شوق افرین در پی ندارد. از همین رو است که ژرف نگری و مراقبه همیشگی و یاداوری نسبت به این بازی ای که البته ضرورت گذر از دنیا و رابطه با ان است موجب می شود دچار از خودبیگانگی نشویم . در غیر این صورت بی انکه متوجه باشیم خود- مان یعنی ان فردیت یگانه و بی همتا و سرشار از معنای فی نفسه را در انچه زندگی دنیا می نامیم - و درواقع چیزی جز بازی نشانه ها با اعضاء و جوارح و جوانح و قلب و عقل و عزم ما نیست --گم می کنیم و انگاه :خسروا انفسهم ...فانسیهم انفسهم (جان مان را فراموش می کنیم و در واقع انرا می بازیم ) .

الهی

الهی  رهااز چند و چون در گوشه ای از بند نون بر شط خون در بحر ..... 

اکنون که نشان در بی نشانی یافتی و نشان از بی نشانی ُ می توان نشانی اش را گرفت اما این بار دیگر نه نشانی دهنده ای است و نه نشانی گیرنده ای و نه نشانی ... 

برون و درون ..حقیقت و اعتبار

هر انچه در زندگی در پی ان هستیم نخست و پیش از هر چیز از درون ما می جوشد و پدیده های بیرونی که مورد توجه و مد نظر ما قرار می گیرد در واقع نماد و نمایش امال و ارزوهای فروخفته ما هستند و از همین روست که ممکن است دو نفر از ما در قبال یک پدیده دو نظرگاه بسیار متفاوت و گاه متعارض داشته باشیم . یعنی درون ما تعیین می کند که بیرون چگونه باشد . و داوری های ما بر پایه ادراکات اعتباری ما (یعنی خوشایند و بدایند ما )بنا می گردد . بر این پایه ادراکات حقیقی را  مستقل از چند و چون اعتباری است . بکوش که عظمت در نگاه تو باشد .

اندوه

علت اصلی اندوه همه ما این است که چیزی در درون ما مرده است یا گم شده است یا به محاق  

فراموشی رفته است  و ما به اشتباه چنین می پنداریم که چیزی را در بیرون خود از دست داده ایم 

 و به جای رجوع به درون برای بازیافت گمشده مان بیهوده در بیرون تلاش می کنیم  

پس : از ان بترسیم که چیزی در درون ما بمیرد ..

بینش و...

الهی بینشی روشن و منشی جوشن و کنشی توسن از بزرگترین موهبت های تو برافریدگان است همه را از ان برخوردار گردان  

الهی دلدادگان کویت و جویندگان رویت و مستی زدگان بویت را بر استان نگاهت و دامن وصالت و سرچشمه نگارت راه ده  

ای نورچشم عارفان و ای نهایت ارزوی ارزومندان جان ها را لبریز از شوق و وجد و صحو گردان  

الهی رقص نور و بسط جود حیرت افزا ترین حلقه از زنجیره نظر بر افریدگان توست  

چرا در زندگی دچار اندوه می شویم ؟

اندوه در زندگی به خاطر رنج های ان نیست بلکه به دلیل نداشتن معنایی برای زندگی است . 

نیچه می گوید:اگر چرایی زندگی را در یابیم چگونگی ان اهمیت چندانی نخواهد داشت !! 

اعتماد و انتظار

بر اساس قاعده توکل بر خداوند به همه آفریده هایش اعتماد نمایید اما هیچ انتظاری از هیچ جز او که همه چیز است نداشته باشید . سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق (ای ان المرئی حق ) . انچه دیده می شود حق است نه آن کاستی ها و نارسائی ها .دیده حق بین حق می بیند نه نارسائی و کاستی و از همین رو عاشق همه پرتوهای حق می شود . عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست .

دیدگاه یک دانشجو در باره زندگی

 

 

چند وقی هست که با خوندن چند کتاب فهمیدم نباید به نتیجه ی کارها اهمیت داد. باید با هنر زندگی کرد نه مهندسی. طوری که در هر لحظه هر چیزی امکان وقوع داشته باشه. و نباید برای خودمون رو درگیر ملاک ها و نقطه های اوج جامعه بکنیم.
زندگی می کنیم تا تجربه کنیم.
روابط به خاطر استفاده از همدیگه نیست. از طریق روابط خودمونو می شناسیم و خودمونو خلق می کنیم.
هر کسی راهی داره و تنها خودش می تونه راهش رو پیدا کنه و هر راهی انحصاریست. و هیچ راهی برتری نداره.
کتاب گفتگو با خدا (با وصل با خدا متفاوته)- نیل دونالد والش
انسان در جستوی معنا- ویکتور فرانکل
خوشبختانه این دو کتاب داخل کتابخانه ی مرکزی دانشگاه هم هست. (یک دانشجوی خردپژوه )

پاسخ های بنیادی

برخی دوستان در گفتگوی مربوط به پرسش های بنیادین مشارکت کردند . از انها سپاسگذارم . هرچند شمار انها اندک بود اما کیفیت بینش و دانش و تجربه نهفته در پاسخ ها مهم است . از سایر دوستان هم می خواهم افکار و اندیشه هایشان را بیان کنند و حتی اگر پرسشی به نظرشان می اید مطرح نمایند و دوستان نظر دهنده می توانند به نظرات دیگران پاسخ دهند و به گسترش گفتگو و تبادل تجربه و دانش کمک نمایند. ادمی اگر در پی چیزی باشد قطعا به ان خواهد رسید بستگی دارد به اینکه غایت ما از حیات چه باشد یا در زندگی به جز غرائز که در طبیعت ماست و میان همه ادم ها مشترک است ایا مجالی برای پی گیری هدفی متعالی تر بیابیم . ازادی یعنی از اد شدن از جغرافیا و تاریخ و جامعه و حتی ازادی از اسارت علت و معلول ها و مهمتر از ان ازاد شدن از چند و چون نفس و خواهش ها و ارزوهایی که همواره ناکامی در براوردن انها باعث می شود زندگی را که به تعبیر سهراب سپهری :ابتنی در حوضچه اکنون است از دست بدهیم و چون همواره به اینده ای که هیچگاه نمی اید چشم می دوزیم یا در حسرت گذشته می سوزیم از انچه ابن سینا ابتهاج الحق بذاته (خدا به ذات خود مبتهج است ) فرموده محروم می شویم . ابن سینا در توصیف شناسای خدا در نمط نهم اشارات می فرماید: . العارف هش بش بسام  فکیف لا تکون فانه  فرحان بالحق  عارف همیشه خندان و شاداب و شادان است پس چرا این گونه نباشد در حالی که او شادان به حق است .

پرسش های بنیادی

ایا تا کنون مزه ازادی راستین را چشیده اید ؟ ایا تا  کنون یک آن به ازادی و ازادگی و زندگی (نه زنده بودن ) اندیشیده اید ؟ ما در پی چه هستیم ؟ ایا اساسا در پی چیزی هستیم یا باید باشیم ؟ سرشت و سرنوشت ما چه پیوندی با همدیگر دارند ؟ ما چگونه در سرشت و سرنوشت یکدیگر تاثیر می گذاریم ؟ آیا هستی فقط یک راز ناشناخته است و بس ؟

شکیبایی و بردباری

گفته اند و درست گفته اند که شکیبایی و بردباری در زمره سپاهیان خرد و دانایی هستند  

شکیبایی نگاهبان غنچه های لطیف صدق و بردباری پاسبان گلبرگ های شاداب مهر است  

مهربان ایزدا جان ما را میزبان میهمان شکیبایی قرار ده  

بار پروردگارا جان ما را در جویبار زلال بردباری شستشو ده

شکیبایی و بردباری

گفته اند و درست گفته اند که شکیبایی و بردباری در زمره سپاهیان خرد و دانایی هستند  

شکیبایی نگاهبان غنچه های لطیف صدق و بردباری پاسبان گلبرگ های شاداب مهر است  

مهربان ایزدا جان ما را میزبان میهمان شکیبایی قرار ده  

بار پروردگارا جان ما را در جویبار زلال بردباری شستشو ده

سر شب و راز روز

الهی شب را رمزگشای روزمان قرار ده و روز را راز پوش شب  

الهی شب شیدایی و شور و شعور و شیفتگی  را بر روز ریا و رنگ و رین چیره فرما   

الهی خودت را در کشور وجودمان جایگزین من فرما  

لمس هستی و نظر بر شکوه شگفت انگیز بی کرانگی از پس ۷۰ هزار پرده نوری و ظلمانی تااین اندازه مستی فزا و جنون امیز و شورانگیز است ..پس چگونه باشد حال انانکه  پرده ها دریده اند و از طور سینا صعود کرده اند و ندای اننی انالله لااله الاانا را شنیده اند و از جام وسقاهم ربهم شرابا طهورا نوشیده اند ... 

همه عمر برندارم  سر ازاین خمار مستی     که هنور من نبودم که تو بر دلم نشستی

حق

شیدایی حق  پاداش از خودگذشتگی است .

سرود و سرور

...ان هنگام که دل در حضورش می شکند و زلال اشک بر پهنای چهره در دل شب جاری می گردد لحظه ناب سرود سرور و شکوه سکوت و در یافت سپاس اوست ... 

الهی چنان کن لحظه های ناب دیدار با تو را بی صبرانه انتظار کشیم و با  یاد  و نام تو قند در دل ها آب شود ... 

خدایا تو زیبایی پرده پندار از جلوی چشمان ما به کنار زن تا با دیدار دلربایت از کون و مکان در گذریم  

خدایا همچنانکه موسی تمنای دیدار تو کرد و فرمود :رب ارنی انظر الیک :خدایا خود را به من بنمایان تا بر تو نظر کنم ...چنان کن که دیدار تو تمنای وجودمان گردد ..  

الهی

الهی چه خوش است انکه تار و پود وجودش از شبنم و نسیم باشد   

خدایا خودت درسخنان گهربار خود فرمودی :ویل للقاسیه قلوبهم وای بر سنگ دلان  

از سویدای جان از تو می خواهم همه جان های بندگانت را از لطافت و ظرافت بی نظیر سرشار گزدان  

الهی ذره ای ناخرسندی در مملکت وحود نسبت به هرکس و هرچیز در عالم  و به هر دلیل که باشد مانع بزرگ پرواز است دل و عقل و قلبمان را از خرسندی ات اکنده ساز تا لذت حضورت را با تمام وجود دریابیم و فرصت همنشینی با تو را از دست ندهیم

شبنم

شبنم چیست ؟ قطرات به غایت لطیف اب ... 

و چه فرقی با سیل دارد ؟   

هر دو از جنس آب هستند.اما  ان سازنده و روح بخش و زندگی ساز  و این ویرانگر و... 

بنگریم در پیرامون گفتار و کردار و منش و روش ما و سازمان هاو مناسبات مان... 

هنر ادمی در شبنم بودگی است و شبنم وار زیستن و ...

نسیم

به نظر شما اگر ادمی همچون نسیم باشد بهتر است یا گردبادی سهمگین؟ همچون نسیم بامدادی که چسم و جان رهگذران را می نوازذ وطراوتی وصف ناپذیر می بخشد ..دلهاتان همواره از جنس نسیم برای همراهان و یاران باشد ...اگر پندارهایی نسیم گونه و گفتارهایی نسیم وار و کردارهایی از جنس نسیم داشتیم   بی شک دنیایی زیباتر و دلپذیرتر داشتیم   زندگی هاتان همواره اکنده از نسیم های خوش بامدادی باد

الهی

الهی زندگی ها را در  نشیب و فرازها با نگین نام خود مزین فرما  

الهی  خانه دل ما را به نثر سکوت و نظم صعود بیارای  

الهی پیوندی دل پذیر بین عقلها  و دل ها باش  

الهی سه تار دل ما را به نوای خوش خدایا در کنسرت زندگی بنواز  

الهی ترانه وجودمان را به نغمه های دل انگیز شیدایی سرشار از شور و شعور فرما  

الهی توان تحول و دگرگونی از صفات مخلوق به صفات خالقرا به همه ما عنایت فرما  

الهی غایت ارزوها یمان و نهایت امیدهای مان باش  

الهی عقربه های کشتی  وحودمان در اقیانوس پرتلاطم دنیا به سوی خودت تنظیم فرما  

الهی به هنگام پرواز در فضای بیکران زندگی   خلبان هواپیمای وجو د مان باش  

الهی به هنگام سیر در دریای طوفانی کاپیتان کشتی نفوس مان باش