salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق 7

نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست      عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

شرح حدیث عنوان بصری 198

http://motaghin.com/fa_soundgroup_1157.aspx

مکتب عشق 6

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله : [ای پیامبر به مردم ] بگو  اگر خدا را دوست دارید پس  پیرو (دنباله رو و تابع ) من باشید  تا خدا شما را دوست بدارد.


**







و لکن نور متابعه النبی فی جبین السهروردی شیئ آخر 


   مرا شیخ دانای مرشد شهاب           دو اندرز فرمود بر روی آب

  یکی آنکه در جمع بدبین مباش      دگر آنکه درنفس خودبین مباش

زبان ،خانه ی وجود

.... ما اروپایی شدن جهان را درک نمی‌کنیم، زیرا به هر ملت و مذهبی تعلق داشته باشیم و حتی اگر در دشمنی با غرب بکوشیم در دل و جان اروپا را مرتبه کامل علم و عقل در تاریخ می‌دانیم و دنبال یافتن موانع یا مقصّرهایی هستیم که ما را از رسیدن به مرتبه اروپا و آمریکا بازداشته اند. جهان غیر غربی به ویژه در دوران جهانی شدن آثار و ظواهر تجدد، دیگر راهی به سرچشمه خِرَد غربی ندارد و بهره اش از تجدد، مشارکت در مصرف اشیاء و کالاها و رویّه‌های جهان توسعه یافته است و ناگزیر است که از خِرَد غربی به صورت انتزاعی آن اکتفا کند... ( برگرفته از مقدمه ی  کتاب " زبان خانه ی وجود "، ).

مکتب عشق 5

     همه عالم به یک بار از دل تنگ                 برون کردیم تا جای تو باشد 


                                                 ********


اگر سروی به بالای تو باشد

نه چون بشن دلارای تو باشد

و گر خورشید در مجلس نشیند

نپندارم که همتای تو باشد

و گر دوران ز سر گیرند هیهات

که مولودی به سیمای تو باشد

که دارد در همه لشکر کمانی

که چون ابروی زیبای تو باشد

مبادا ور بود غارت در اسلام

همه شیراز یغمای تو باشد

برای خود نشاید در تو پیوست

همی‌سازیم تا رای تو باشد

دو عالم را به یک بار از دل تنگ

برون کردیم تا جای تو باشد

یک امروزست ما را نقد ایام

مرا کی صبر فردای تو باشد

خوشست اندر سر دیوانه سودا

به شرط آن که سودای تو باشد

سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

همان بهتر که در پای تو باشد

...........

      احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست         در سعی چه کوشیم  که از مروه صفا رفت  




___________


پ.ن1: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است           با دوستان مروت با دشمنان مدارا

پ.ن2: چنان با نیک و بد سر کن که وقت مردنت عرفی    مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

پ.ن3: ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم     جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است      کار بد مصلحت ان است که مطلق نکنیم

culture

And cultural industries plainly
are generating many plots and ploys out of such definitive epistemic firstprinciples.
“For in the back of our minds,” Huntington believes, “are hidden
assumptions, biases, and prejudices that determine how we perceive reality,
what facts we look at it, and how we judge their importance and merits”
(1996, 30)

مکتب عشق 4

مادر چه غریبانه رفتند از این خانه     هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

مکتب عشق 3

چگونه "او" به مقام عشق رسید و چگونه زمزم مهربانی از چشمه ی وجودش تراوید ؟

پاسخ این است :  او عشق را بر علم  و نظر را بر عمل (اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند )و وحی را بر هوس و نفس را بر نفس و انس را بر جن و روح را بر جسم و حقیقت را بر هویت و یاد را بر ماده ( خواستم یادی برایت بفرستم )  ترجیح داد  او وجودش را هدیه می کرد (جان نقد محقر است حافظ   از بحر نثار خوش نباشد )


او فطرت را بر منت و عفت را بر شدت و عشق را بر عرف   وحدت را بر کثرت  و رحمت را برلعنت و جمع را بر تفریق و ضرب را بر تقسیم  و یگانگی را بر بیگانگی  و دوستی  را بر دشمنی و وصل  را بر فصل   و اشک را بر مشک و نامه را بر جامه  ترجیح داد .

او گذر را بر جدل و سکوت را بر سخن و شعور را  بر شعار برگزید .


او جام را بر نام و کلید را بر قفل و انسان را بر ماشین و هدف را برابزار و بنان را بر بیان و دل را بر زبان و شَرَف را بر عَلَف برکشید .


او بهشت نقد را بر دعوی فردای زاهد ترجیح داد( من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود   دعوی فردای زاهد را چرا باور کنم ) .

و سرانجام او آخرت را بر دنیا ترجیح داد .

الهی

الهی زمزم عشق او را در جان و جهانمان همچنان جاری بدار  و زمزمه ی مهرش را ماندگار

به یاد چشمه جوشان حکمت و مهرورزی /بانوی مهر و عرفان

 

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود

مکتب عشق 2

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به "عشق"        ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

سخنی از امام حسین

قالَ علیه‌السلام: دِرَاسَه الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَه. وَ طُولُ التَّجَارِبِ زِیَادَه فِی‌ الْعَقْلِ. وَالشَّرَفُ التَّقْوَی‌. وَالْقُنُوعُ رَاحَه الاْبْدَانِ. وَمَنْ أَحَبَّکَ نَهَاکَ؛ وَمَنْ أَبْغَضَکَ أَغْرَاکَ. 

«حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ چنین‌ فرمود: تدریس‌ و تدرّس‌ علم‌، پیوند معرفت‌ است‌، و درازای‌ مدّت‌ تجربه‌ موجب‌ زیادی‌ عقل‌ است‌. و شرف‌ انسان‌ تقوای‌ اوست‌. و قناعت‌ پیشگی‌، راحت‌ بدن‌ است‌. و کسیکه‌ تو را دوست‌ دارد از ناشایستگی‌ تو را منع‌ می‌کند؛ و کسیکه‌ تو را دشمن‌ دارد تو را بکار زشت‌ ترغیب‌ می‌نماید.»


________

منبع :http://emamieh.com/index.php?option=com_content&view=article&id=250:1389-02-19-20-26-08&catid=160:articles-hosseini

در مکتب عشق 1

ملت عشق از همه دین ها جداست     عاشقان را ملت و مذهب خداست



وصال

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من تو مَگِریْ و مگو: «دریغ! دریغ!»
به دام دیو دراُفتی، دریغ آن باشد
جنازه‌ام چو ببینی مگو: «فراق! فراق!»
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو: «وداع! وداع!»
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب ،شمس و قمر را چرا زیان باشد؟
تو را غروب نماید، ولی شروق بود
لَحَد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست؟
چرا به دانه انسانت این گُمان باشد؟!
کدام دَلْوْ فرورفت و پُر برون نامد؟
زِ چاهْ یوسف جان را چرا فَغان باشد؟
دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا
که های هویِ تو در جو لامکان باشد
تو را چنین بنماید که من به خاک شدم
به زیرِ پایِ من این هفت‌آسمان باشد

طعم توحید

قل تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ...خداوند از طریق پیامبر خویش همه ی ادمیان روی زمین را گذشته از همه ی تفاوت ها و تضادها و تنوع ها و رنگارنگی ها و گوناگونی در نگاه و بینش و منش و روش و رنگ و بانگ و اقلیم  به تمرکز و تاکید بر کوچکترین مخرج مشترک برای بهزیستی و خروج از نا امنی و بدزیستی و نابختیاری و نیل به آسایش و آرامش و صلح و عمل صالح فرا می خواند .

و از همین رو پارسایی و مراقبه برای استقامت و پایداری بر پویش پیرامون یک محور و ان خدای محض و بی آلایش و بسیط و پذیرش همه ی تفاوت ها و همه ی داشته ها و خواسته ها و بخشش همه ی انها در زیر سایه ی توحید حضرت حق است ...انگاه طعم توحید و زیستن موحدانه در یوم الجمع را همه باورمندان و کنشگران به مکتب عشق بی کران و بی مرز و همه ی قطراتی که به دریا پیوسته اند خواهند چشید و ان روز جمع برای انها که به این دعوت عظیم حقانی پاسخ نگفته اند و از ان رویگردانده اند یوم الحسره و یوم التغابن خواهد بود ...برای انها که حاضر نشدند از سرگرمی های کوچک دوران کودکی رها شوند و شاهد حق را به جای عروسک لاستیکی و چوبی و فلزی که در بزرگسالی به زیور مال و مکنت و شهرت و قدرت و منزلت و هزاران رنگ دیگر در می اید  و پلیدی های حسادت و لجاجت و تنگ نظری (ضاقت علیهم الارض بما رحبت ) را بر جان ادمی عارض می سازد  در آغوش کشند و از جام مهربانی توحید سرکشند و سرخوش از سیراب شدن از "و سقاهم ربهم شربا طهورا "از همه ی بت های ذهی و ضمنی و دلشمغولی های فرومایه و کرانمند پاک  و وارسته و رستگار گردند .

به یاد او 2.....

انیشتن می گوید :"کم اند کسانی که می توانند با چشم خودشان ببینند و و کم اند کسانی که می توانند با قلب خودشان احساس کنند ."  و او  در زمره آن اندک بانوانی بود که با چشم خودش می دید و با قلب خودش احساس می کرد ،  که پریدن نتوان با پر و بال دگران... یادش گرامی و فروغ نگاه مهربانش پیوسته متلألئ  باد ...

روش تغییر زندگی

چند وقت پیش کلودیا به من گفت:"من کشف کرده ام که اگر به راستی بخواهی آنگونه که هستی و به آن اعتقاد داری  زندگی کنی  هرگز کسی در برابر تو نخواهد ایستاد  . من مدت ها احساس می کردم که در دام افتاده ام و چاره ای جز تحمل ندارم  اما اکنون دریافته ام فقط در دامی که خودم برای خودم ساخته بودم  و کلید در خروجی آن به دست خودم بود باقی مانده بودم ."

(روشی که زندگیتان را تغییر خواهد داد ،ص 103)

طرح زندگی

درسگفتارهایی  درباره ذهن    استاد مقصود فراستخواه  برگرفته از وبلاگ :http://hamandishi90.blogfa.com/post/4

 

چهار. ما به طرح اندیشیده ای از زندگی نیاز داریم


 

تامس هاریس[1] که با اریک برن در اوایل نیمه دوم سدۀ بیستم، مکتب روان شناسی تحلیل رفتار متقــــــــابل (Transactional Analycis) را در امریکا بنیاد نهاده و توسعه داده است، برای شخصیت آدمی سه جنبه برمی شمارد( بنگرید به :  هریس؛فصیح،1386)

1- جنبه والد Parent

این جنبه از شخصیت ، مبتنی بر تقلید و همانند سازی است و زندگی را با الگوهای القا شده از بیرون، (از پدر و مادر، سرپرست مربی، تلویزیون، قوم و خویش و از سوی آدم های بزرگ) تلقی می کند. دستورها و توصیه های بیرونی ، بکن نکن های بیرونی ، آداب و مقررات و سنت های دیکته شده توسط جامعه او را پیش می برد .

2-جنبۀ کودک Child

این جنبه از شخصیت، مبتنی بر احساس است و زندگی را با عکس العمل احساس دریافت می کند. از یک سو ترس ها ، اضطراب ها، و احساس حقارت ها، از سوی دیگر شور و حال حس ها ، حرکت ها، بازی ها ، نخستین دستکاری ها و تجربه های وجدناک است که  جنبه کودک شخصیت و رفتار را تغذیه می کند.

3-جنبه بالغ Adult

این جنبه از شخصیت ، مبتنی بر استنباط و پردازش ذهنی است و به جستجوی طرح  اندیشیده ای از زندگی سوق می دهد.

تامس هاریس از چهار وضعیت درباره من و دیگری سخن می گوید

1.من خوب نیستم شما خوب هستید

2.من خوب نیستم شما نیز خوب نیستید

3.من خوب هستم این شمایید که خوب نیستید

4.من خوب هستم شما هم همینطور

به نظر وی اغلب از کودکی، یکی از سه وضعیت اول در ذهن و جان مردمان رخنه و لانه می کند. وضعیت اول با احساس حقارت و جستجوی اعتماد از بیرون و در چشم دیگران همراه بوده است شکل مذهبی آن این است که بندگان گناهکار و روسیاه، خدایی بیرونی و بسیار خوب  را می پرستند که هر آن ممکن است خشم گیرد وکیفر کند، بر درگاهش زاری می کنند تا بر آن ها ترحم کند وبه بهشت ببرد. وضعیت اول اعتماد به نفس و خلاقیت را ویران می کند آدم های مرید و دنباله رو و مقلد به بار می آورد. در وضعیت اول، اخلاق یاموکول به بیرون (بخشنامه ای، فقهی و...) و خشن و خودآزارانه است ویا اصلاً اخلاقی در میان نیست برای این که شخص به این نتیجه می رسد که مگر نه این است شما خوب و من بد هستم پس ثابت می کنم  بد هستم و در نتیجه تخریب می کنم ، برمی شورم  و عصیان می نمایم.

وضعیت دوم معمولاً از محیط های پر تعارض خشن و بی عاطفه و فاقد مهر و محبت ناشی می شود و چه بسا انسان را به نوعی پوچی منفی و منحط سوق می دهد. وضعیت سوم که وضعیت جنایی نیز نامیده شده است، از خشونت های محیط نشأت می یابد و به جنایت یا عصیان و آنارشیسم می انجامد و دیگر آزاری را توجیه می کند.

تامس هاریس در برابر این سه وضعیت نامطلوب،  از وضعیت چهارم  به عنوان وضعیت آخربحث  می کند که جنبه بالغ شخصیت  آدمی است و با آن می توان الگوی اندیشیده ای  از زیستن را تجربه کرد و توسعه داد. در این وضعیت انسان خود را و دیگران را توأمان دوست می دارد. محبت و درک بی قید و شرط نسبت به همگان را صرف نظر از هر وضعیتی که دارند، در دل می پرورد؛ تو را دوست دارم بدون این که با من هم عقیده باشی.

اخلاق وضعیت چهارم (اخلاق بالغ)؛  اخلاق قول و قرارهای متقابل انسانی به خاطر احترام به زندگی و برای بهزیستی است.  در آن خودآزاری و دیگر آزاری نیست،  بلکه اراده معطوف به رشد و تعالی عقلایی است. پرستش وضعیت چهارم عاشقانه است تا زاهدانه، خدایش از درون موج می زند و الهام می بخشد.

وضعیت چهارم موردنظر هاریس در فرهنگ و ادبیات ایرانی ما ، با تعبیری ظریف  کار گرفته شده است مثلا در  مولوی :

هیچ بغضی نیست در جانم زتو          زانک این را من نمی دانم زتو

آلت حقی تو فاعل، دست حق          چون زنم بر آلت حق طعن و دق

رو بترس و طعنه کم زن بر بدان       پیش دام حکم عجز خود بدان

(مثنوی معنوی/ دفتر اول، بخش 167)

 

 منبع مورد استفاده : 

هریس، توماس آنتونی (1386  ) وضعیت آخر.اسماعیل فصیح ،تهران: زریاب.

 

 

ساعت دیدار

ساعت دیدار نزدیک است یاران مژده باد


ان الساعته لآتیه اکاد اُخفیها