ادمی برای شکوفایی نیازمند ان است که نیروهای وجودی اش اعم از عقل و عشق و احساس ونیز پدیده های طبیعت را به فعالیت وادارد و در این فعالیت از دو حرکت ناگزیر است :حرکت فکری یعنی اندیشیدن و اموزش و دوم حرکت عملی و کنش . یعنی انچه عقل نظری و عقل عملی خوانند . و این شناخت یک شناخت مضاعف می طلبد و ان شناخت موانع و بازدارنده های درونی و بیرونی ناشی از لغزش هایی است که در این مسیر گزینش گرانه اندیشیدن و کنش (به تعبیر هایدگر هستیدن و هستندگی )رخ می دهند و همین جاست که ضرورت رهایی از بندهاو انحراف هایی که ناشی از همین خطاهای معرفتی و تجربی است (که ناشی از جهل ماست )اشکار می گردد و در غیر این صورت عملکرد عقل و احساس هم اگر دچار نارسایی شود به جای انکه ادمی را به ساحل ارامش و والایش راه نماید با منحرف کردن عقربه کشتی وجودش او را در وسط اقیانوس سرگردان می سازد و گاه ناگزیر می گردد به این سرگردانی و عوارض و عناصر آن خو کند و آن را با رهایی اشتباه بگیرد یعنی رها شدن در بیابان غفلت و سرگردانی را به رهایی تفسیر کند به تعبیر قران دچار املاء و استدراج می گردد و از کوشش و کشش و بینش بازمی ماند ...
خبری در سایت نواندیش نظرم را جلب کرد :با عرض پوزش از دوستانی که ممکن است درج این خبر انها را ازرده خاطر سازد عین انرا را بی هیچ توضیحی می اورم :
دختر آبادانی: عموهایم گلویم را با کارد میوه خوری بریدند |
سرمایه، زینب کرد زنگنه: دختر جوان روی صندلی انتظامات ورودی دادسرا نشسته بود؛ مامور زن انتظامات به سمت او خم شده و انگار داشت در گوش او نجوا می کرد. دختر رنگ به رخ نداشت اما رخی زیبا داشت. سفیدی پوست صورتش به زردی گراییده بود، صدایش صدا نبود، نجوا هم نبود، حتی قدرت آهسته صحبت کردن را هم نداشت. تنها این جمله را روی کاغذ نوشت: «شوهرم گفت، گردنم را ببرند عموهایم اجرا کردند.» 20 شهریور ماه سال گذشته، دو عموی خدیجه به ادعای شوهرش که گفته بود، همسرم با فرد دیگری رابطه دارد، او را به نزدیک بیابان های آبادان برده و گردنش را با چاقوی میوه خوری بریدند اما آنگونه که خودش می گوید به صورت «معجزه آسایی» زنده مانده و به بیمارستان منتقل می شود. خدیجه می گفت: «باید از جهنمی که در آن دست و پا زدم بگویم، از برزخی که تا پای آن رفتم اما خدا دوباره مرا بازگرداند.»برای همین با او به صحبت نشستیم تا از خاطره آن روز بگوید. اول از حادثه بگو، چه اتفاقی افتاد؟ |
...یک ادم که در مسیر ادمیت یعنی دانشجویی و تعقل برای کنش برپایه علم گام بر می دارد با کدام معیارها ی حقیقی می تواند خود و دیگران را ارزیابی کند؟ از این شماره به بعد به برخی از این معیارها بر اساس تحلیل و تجربه شخصی ام اشاره می کنم و دوستان می توانند به نقد و بررسی و تکمیل و تصحیح ان پردازند .
۱. ادمی می تواند با انتخاب یک دوره زمانی معین مثلا یک ترم یا یک سال تحصیلی نخست فهرستی از یافته ها و داشته های خود را در سه حوزه تهیه کند ان سه حوزه عبارتند :پندارها و گفتارها و کردارها .سپس در پایان ان دوره تغییرات مثبتی که در این سه حوزه رخ داده است هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی بسنجد و میزان پیشرفت وجودی خود را جدا از نمرات و تقدیرو تحسین هایی که از جامعه به ویژه جامعه سودازده و از ریخت افتاده ما و به ویژه نظامنامه های سیاسی و دولتی دریافت می کند بسنجد تا پیشرفت خود را حس کند و از خودکم بینی و خود بزرگ بینی که افت دامنگیر ادمیان در جامعه امروزی ماست به تدریج رهایی یابد و بتواند تا اندازه ای به خودواقع بینی نزدیک گردد و مصداق صدق باشد و از خدا بخواهد :و ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا .
سلام بر نیمه شبان تابستان کویر و درود بر زنده دلان بیدار دل که قدر جان و روح خدایی خود را می دانند و شان ادمیت را همواره پاس می دارند و به خواسته های اگاهانه و ازادانه و عاشقانه و مسئولانه یکدیگر پاسخ می دهند و دل در گرو حق و پاکی می نهند و شجاعانه لغزش هایشان را می پذیرند و کاستی های خود را به درستی در می یابند و نیز توانمندی ها و زیبایی های وجود ی خود و دیگران را به هر روی مراقبند زلال پاک وجود و شور و شیدایی انها در هیاهوها و کشمکش های این دنیای سودازده فرسایش پیدا نکند و البته لازمه این کار ان است که بکوشیم خود را پیدا کنیم ...خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس .....
..بر خاطر ازاده غباری زکسم نیست سرو چمنم شکوه ای از خار و خسم نیست
رهی معیری
.درود بر خوانندگان گرامی ....گرمای تابستان و شب های ستاره باران کویر را به دل هایتان میمهان کنید ...و در فکر کاستن از رنج و درد یکدیگر باشیم ....و بکوشیم صلح درونی و صفای بیرونی را در محیط درون و بیرون بگسترانیم ...
سیاست در ایران در عین سادگی پیچیده است . سیاست در ایران مانند یک انسان معتاد و یا بی برنامه است که هر روز یک کاری می کند و هیچ سامانی در زندگی ندارد . در یک جامعه بسامان سیاست مانند یک انسان فرهیخته و منضبط است که در زندگی خود دارای برنامه ریزی است . سیاست در ایران مانند یک انسان بی سامان است که باری به هرجهت زندگی می کند و برای زندگی خود یک برنامه منسجم ندارد و هرلحظه ممکن است تصمیماتی مغایر و متضاد با قبل اتخاذ کند ...پس ایران جامعه ای است فروپاشیده و نامطمئن و فقط برای انسان هایی قابل زندگی است که دست کم بخشی از اصالت زندگی خود را به وضع موجود سپرده اند و موقتا از بخش هایی از مختصات انسانی خود صرفنظر کرده اند و البته در ایران ادم ها از سرناچاری زندگی می کنند و بازی زندگی برای ایرانی یک بازی انتخابی نیست و راز بی انگیزگی ها افزایش افسردگی و بیماری های روانی و اسیب های اجتماعی و کاهش شدید بهره وری و کاهش امید همین غیرانتخابی بودن زندگی است ....
...چرا به جای انکه بیندیشیم و سپس عمل کنیم نخست عمل می کنیم و سپس می اندیشیم
و از یاد می بریم که : العلم امام العمل دانش پیشوای کنش است .
ایا هیچ اندیشیده اید که چرا بهترین نخبگان ایرانی در بیشتر رشته های علمی به ویژه علوم انسانی از ایران می گریزند و مراکز پیشرفته علمی درغرب و به ویژه ایالات متحده با آغوش باز انهارا می پذیرند .....
پاسخ این پرسش را علی بن ابیطالب داده اند: ایشان فر مودند :مبادا انها که اهل قران نیستند با عمل به قران بر شما پیشی گیرند ....
و امروز چون غربی ها در نظام اجتماعی و اقتصادی خود دست کم در ان حد که مربوط به اداره زندگی دنیا هست به ناموس خلقت و قوانین هستی مندرج در قران پی برده و عمل کرده اند پیشتاز کاروان تمدن امروز جهان هستند ...., و تا زمانی که ما فقط با اموزه های اصیل قران به صورت شعاری و تبلیغاتی برخورد می کنیم و امادگی نداریم در رویه های اجتماعی مان بر اساس قران بازنگری کنیم،و بنیادگرایی را به جای اسلام به معنی جامع ان سرلوحه کردارمان قرار داده ایم در بر همان پاشنه می چرخد ...که به عمل کار براید به سخنرانی (سخندانی)نیست