salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

دانشگاه اینده

. کارویژه های دانشگاه آینده

کارویژه های دانشگاه در چشم انداز آینده چیست؟ ابتدا به کارویژه های پژوهشی وخدمات دانشی دانشگاه  اشاره بکنم. دانشگاه مکان دانش ونهاد دانش است . اما کار او تنها این نیست  که دانش ابزاری بازتولید بکند. بلکه از او انتظار خلاقیت و شالوده زایی و بازاندیشی در دانش می رود. اساساً دانش دیگر صرفاً سیستمی از اطلاعات و تکنیک‌ها در انحصار نخبگان  تلقی نمی شود ، امروزه دانش یعنی ظرفیت شناختی وتأملیِ کلّ جامعه. 

پس دانشگاه وقتی دانشگاه هست که بتواند ظرفیت شناختی جامعه ، ظرفیت تأمل گری و انتقاد جامعه را ارتقا بدهد. ظرفیت معنا سازی را افزایش وتعمیم ببخشد . توانمندیهای  تفهّم وتفسیر عاملان اجتماعی را افزایش بدهد. ظرفیتهای کنش کلامی وارتباطی را تسهیل بکند. علایق شناختی را تنها به شناخت ابزاری تقلیل ندهد بلکه علایق شناختی انتقادی ورهاساز مردمان را بیدار وتقویت بکند. دانشگاه برای این خواسته نمی شود که فقط دانش تخصصی تولید بکند ، بلکه تولید معنا  و تولید ارتباط هم از او انتظار می رود. دانش کنترل کافی نیست ، دانش رهایی لازم است .

برگرفته از :http://farasatkhah.blogsky.com/page/2/

برای او

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان       قیل و مقال عالمی می کشم از برای تو

2 سخن از امیر سخن

یا دنیا غری غیری فانی طلقتک ثلثه : ای دنیا غیر از مرا بفریب که من دنیا را سه طلاقه کرده ام

انی آنس بالموت من الطفل بثدی امه :انس و اشنایی من با مرگ از انس نوزاد با پستان مادر بیشتر است !!!!

فقط لختی رها از چند و چون گاه و گیتی در ژرفای این سخنان بیندیشید و سپس.....ایا اتفاق خاصی افتد . نه واقعانه !!!!!!!!!!!!پس هیچ .

فراسو

با مهربانی فراوانی گفت :

-          قبلا هم به تو گفته بودم که ما همه ... هستیم و تو هم در هر صورت یک استثناء نیستی . تو همیشه خود را ناچار به توجیه اعمالت می بینی درست مثل اینکه تو تنها کسی هستی در دنیا که اشتباه می کند . این مربوط به آن احساس همیشگی اهمیت توست . تو خیلی احساس مهم بودن داری و همینطور هم خیلی تاریخچه شخصی داری ، بعلاوه مسئولیت اعمال خودت را بعهده نمی گیری و از مرگ بعنوان مشاور استفاده نمی کنی . بالاتر از همه اینکه تو خیلی در دسترس هستی .برگرفته از کتاب: دیگر سو .

پرده ای تازه از عشق

...دوستی و عشق و محبت لفظی است که دلالت می کند بر یک پویش ،ان پویش خود فراورده ی یا برایند دو گرایش است گرایش کثرت به کمونِ وحدت و گرایش وحدت به ظهور کثرت ،گرایش قبض به بسط و لف به نشر و بالعکس .. و همه اینها به مصداق لا یصدر من الواحد الاالواحد گویای پهنه عشق بازی بالا است با پایین و پایین با بالا ...و به تعبیر حضرت حداد: "عشق بازی اطوار و شئون گوناگون حق است" .

  و تا ادمی فانی نگردد ناگزیر در تب و تاب است و همه ی  برهم کنش های نظری و عملی هستی و هستی مندکه در چکامه های افریدگانش پرتو افشانی می کنند و - سروده های استاد غزل(حضرت استاد قهرمان ،که به حق قهرمان پهنه دلدادگی و مستی فزایی است ) که بر پرده ی سایه سار زندگی نقش می بندد در زمره گوهرهای نفیس غواصی عاشقی پاکباخته در اقیانوس عشق لم یزلی است   -و ما تماشاگران بوستان پر گل سهبا (و همه یاران این حلقه ی مدهوش کننده )سرمست از باده های این جام بلورین که از بس از ان نوشیده ایم مست و دل از دست داده ایم سخن لسان الغیب را زمزمه می کنیم :

حضور محفل انس است و دوستان جمعند      وان‏ یکاد بخوانید و در فراز کنید

زبان/دل

زبان، دل را می پوشاند هرچند زبان دل باشد ...و راز سکوت و تمرین نگاهی ژرف ،پرده پندار را می درد و ما را از دور و تسلسل و تکرار رها می سازد ..و در رهایی، پندار و گفتار و کردار یکی می شوند و هریک ائینه دیگری ...رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق" و انگاه همه چیز و همه کس و همه جا یکسان ویکی است دوئی از میان برمی خیزد و چشم به جمال دل ارای او روشن می گردد..در بارگاه قدس جای ملال نیست ...انجا بیجا است ...و الذین وصلوا اتصلوا و لافرق بینهم و بین محبوبهم... تقابل ها دیگری ناپدید می شوند در پرتو درخشش خورشید ..و دیگر ستارگان و ...نیز نوری و نمایشی ندارند...و فقط اوست که می ماند و می بیند و "کل یوم هو فی شأن "و تنها اوست که بینا و شنوا است و انچه از شنیدنی و دیدنی و چشیدنی و بوییدنی و دریافتنی بر ذهن و زبان جاری گردد "یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد" و خوشا انکه یا خود چشمه است "لمن کان له قلب" یا اب را از سرچشمه برمی دارد " او القی السمع " و تنها او گواه است و گواهی می دهد به بی همتایی اش و پیامبری بنده اش که در کوره عشق او ذوب گشته و صافی و بی غش ائینه تمام نمای الهام و وحی و هستی نمای است و ...این داستان بیکران و بی نشان و بی پایان .... 

میم مثل مادر

مادررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم            کجایی ........

خیلی خیلی خیلی ...........دلم برایت تنگ شده است...اخر چه کنم که هیچ چیز در زیر این اسمان ابی جایگزین یک ثانیه نگاهت نمی شود که نمی شود که نمی شود ....

بهار عشق

بهار بود و تو بودی و عشق و امید    تو رفتی بهار هم رفت و هرچه بود گذشت

ما کیستیم

ما موجوداتی برابریم و این کائنات ،گستره ای از روابط است که ما را به هم می پیوندد . کائنات هستی واحدی است . هر یاخته اش زنده است و خود سیر حرکت خویش را تعیین می کند.

                                                                            

                                                                                             خوداموز روشن بینی ص9

یادمان مادر/در رثای عشق

مادر را دیدیم و طعم عشق را  چشیدیم  و عطر عشق را بوییدیم ..و اینک 130 روز است که قلب مادر دیگر در خانه نمی تپد .. و طعم خوش زندگی از کانون جانمان رخت بربسته است ....جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها ...الهی ..ان زلزله الساعه شیئ عظیم ...

خدایا هنر ان است که بمیری پیش از ان که بمیرانندت ...و مادر با مرگ اختیاری خویش در مسلخ عشق به سرچشمه مهر تبدیل گردید ...که در مسلخ عشق جز نکو را نکشند. 

هنوز انگشت حیرت به دندان گزیده ایم و رفتن عشق را باور نداریم . اخر مگر می توان حتی یک آن هم بی عشق دوام اورد ؟؟؟و مگر می توان بی مادر عشق را زیست ؟؟ عشق بی مادر یک نام بیش نیست و واژه ای تهی از معنا ..عشق فقط با او تفسیر می شد . تا کنون درنیافته بودم که عشق را تنها و تنها در او می توان یافت و با او می توان چشید . بی او یعنی بی عشق . او که می رود همه چیز را وا می نهد ولی دور از چشم نامحرمان بزرگترین متاع عالم را با خویش به ملکوت می برد و ان چیزی نیست جز عشق ...و  تازه در می یابیم مفاد این دعا را که : اللهم اشکو الیک  فقد نبینا و غیبه ولینا ....الهی در غیبت عشق گویی از اسمان روشنایی به قعر چاه تاریک گمراهی فروافتاده ایم ..الهی در فقدان عشق دیگر از چه می توان دم زد و ایا اصولا جایی برای چیزی می ماند ؟؟؟برای چه. ؟


آهنگ هم آهنگی

اگر به دنیا گوش کنیم  و بگذاریم بدون پیش فرض یا داوری ،هر آنچه می خواهد انجام دهد هر بارقه ی شادمانی را به صورت آهنگی از هم اهنگی بیکران ادراک می کنیم.

(برگرفته از کتاب"خود آموز روشن بینی ". )


روشن بینی

من هیچم: تهی ،خاموش.

عاری از هر مقاومت در برابر امواج دیگران

عاری از هرگونه مقاومت در برابر انبساط و انقباض های دیگر موجودات .

                                 

                               (ص 60 .خوداموز روشن بینی ،نوشته تادیوس گولاس ،ترجمه گیتی خوشدل)

 

موسیقی /مادر

مادر موسیقی کنسرت زیبای زندگی است .

خدایا  دل های مارا همواره با نوای دل انگیز این موسیقی بنواز

الهی !برما منت گذار و بر اندیشه های ما پرتو نوعدوستی و عشق بی مرز و بیکران به همدیگر را الهام فرما

الهی ما را از عشق بینش و بینش عشق برخوردار گردان

الهی توفیق تنفس در هوای عشق به ما ارزانی دار

الهی شش های ما را از هوای تازه و پاک دوستی سرشار گردان


تقدیم به ارامش روزهای قشنگ رمضان که....

همه چی آرومه تو به من دل بستی

این چقد خوبه  تو کنارم هستی

همه چی آرومه غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه ،تو به احساس من

همه چی آرومه  من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا  به خودم می بالم

تو به من دل بستی از چشات معلومه

من چقد خوشبختم    همه چی آرومه

 

تشنه ی چشماتم منو سیرابم کن

منو با لالایی  دوباره خوابم کن

بگو این آرامش  تا ابد پابرجاست

حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست  

همه چی آرومه من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا   به خودم می بالم

تو به من دل بستی از چشات معلومه

من چقد خوشبختم   همه چی آرومه