salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق / 60

چو پیشهٔ تو شیوه و ناز است چه تدبیر

چون مایهٔ من درد و نیاز است چه تدبیر

آن در که به روی همه باز است نگارا

چون بر من بیچار فراز است چه تدبیر

گفتی که اگر راست روی راه بدانی

این راه چو پر شیب و فراز است چه تدبیر

گفتی که اگر صبر کنی کام بیابی

لعاب فلک شعبده‌باز است چه تدبیر

گویی نه درست است نماز از سر غفلت

چون عشق توام پیش‌نماز است چه تدبیر

گفتم که کنم قصهٔ سودای تو کوتاه

چون قصهٔ عشق تو دراز است چه تدبیر

گفتم که کنم توبه ز عشق تو ولیکن

عشق تو حقیقت نه مجاز است چه تدبیر

گفتم ندهم دل به تو چون روی تو بینم

چون غمزهٔ تو عربده‌ساز است چه تدبیر

بیچاره دلم صعوهٔ خرد است چه چاره

در صید دلم عشق تو باز است چه تدبیر

بر مجمر سودای تو همچون شکر و عود

عطار چو در سوز و گذار است چه تدبیر


مکتب عشق 59 / غزلی دیگر از دیوان شمس مولانا


عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم

از من نخواهد کس گوا که شاهدم نی ضامنم

مقضی تویی قاضی تویی مستقبل و ماضی تویی

خشمین تویی راضی تویی تا چون نمایی دم به دم

ای عشق زیبای منی هم من توام هم تو منی

هم سیلی و هم خرمنی هم شادیی هم درد و غم

آن‌ها تویی وین‌ها تویی وزین و آن تنها تویی

وان دشت باپهنا تویی وان کوه و صحرای کرم

شیرینی خویشان تویی سرمستی ایشان تویی

دریای درافشان تویی کان‌های پرزر و درم

عشق سخن کوشی تویی سودای خاموشی تویی

ادراک و بی‌هوشی تویی کفر و هدی عدل و ستم

ای خسرو شاهنشهان ای تختگاهت عقل و جان

ای بی‌نشان با صد نشان ای مخزنت بحر عدم

پیش تو خوبان و بتان چون پیش سوزن لعبتان

زشتش کنی نغزش کنی بردری از مرگ و سقم

هر نقش با نقشی دگر چون شیر بودی و شکر

گر واقفندی نقش‌ها که آمدند از یک قلم

آن کس که آمد سوی تو تا جان دهد در کوی تو

رشک تو گوید که برو لطف تو خواند که نعم

لطف تو سابق می شود جذاب عاشق می شود

بر قهر سابق می شود چون روشنایی بر ظلم

هر زنده‌ای را می کشد وهم خیالی سو به سو

کرده خیالی را کفت لشکرکش و صاحب علم

دیگر خیالی آوری ز اول رباید سروری

آن را اسیر این کنی ای مالک الملک و حشم

هر دم خیالی نو رسد از سوی جان اندر جسد

چون کودکان قلعه بزم گوید ز قسام القسم

خامش کنم بندم دهان تا برنشورد این جهان

چون می نگنجی در بیان دیگر نگویم بیش و کم