salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

پیوند حج و غدیر

یا علی مثلک کمثل الکعبه  تطاف و لا تطوف

پیامبر اسلام فرمودند :ای علی ،تو همانند کعبه هستی(مثل تو مثل کعبه است ) که بر دور آن طواف می کنند و او طواف نمی کند .

ارمغان مریم بانو

در خانه دل نوشته با خط جلی
کین خانه بنا شد به تولای علی
در داخل این خانه چو نیکو نگری

هم مهر محمد است و هم مهر علی  


اتحاد عشق و فرزانگی

اتحاد عشق و فرزانگی ،راز زندگی است .و  عشق یعنی گرایش هماهنگ نسبت به زندگی .

بدون شرح/ فرازهای نیایش سلطان عشق حضرت معشوق لم یزلی

..الهی انکه تو را دارا است چه ندارد و انکس که تو را ندارد چه دارد

الهی ما را با نور خود به سوی خودت رهنمون ساز

الهی ما را بندگان راستین در پبشگاه خودت قرار ده

الهی ما را از دانش پنهان خود بیاموز

الهی با پوشش نگهدارنده ی خویش از ما صیانت فرما

الهی با تدبیر خود ما را از تدبیر خودمان و با گزینش خویش ما را از اختیار خودمان بی نیاز گردان 


بهشت زیر پای مادران است ،به یاد مادر

شد نغمه خوان مرغ سحر

چشمان من مانده به در

قلبم گواهی میدهد

که او نمی آید دگر

ای دل کجا رفته

چرا رفته

ز من راز خود نهفته

شب تا سحر یک دم

ز دست غم

دگر چشم من نخفته

***
تا نوای مرغ سحر برخیزد

جام صبرم ریزد

طاقت از جان من گریزد

به نامهء او گوهر افشانم

صد ره آنرا خوانم

درد و غم با دلم ستیزد

به آن امیدم که از در آید

به خنده لب بگشاید

تا شاید

عقده ها گشاید

روی مه بنماید

تا غمم سر آید

***

کاش گل من خنده زنان

آنکه بود مونس جان

آید و دل گردد شاد و بیتاب

روشنی بخشد بر من چو مهتاب

به آن امیدم که از در آید

به خنده لب بگشاید

تا شاید

عقده ها گشاید

روی مه بنماید

تا غمم سر آید

***

شد نغمه خوان مرغ سحر

چشمان من مانده به در

قلبم گواهی میدهد

که او نمی آید دگر

ای دل کجا رفته

چرا رفته

ز من راز خود نهفته

شب تا سحر یک دم

ز دست غم

دگر چشم من نخفته

 

امشب با لسان الغیب

 

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم               شطح و طامات به بازار خرافات بریم

سوی رندان قلندر به ره آورد سفر                     دلق بسطامی و سجاده طامات بریم

تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند                     چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم                همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم

کوس ناموس تو بر کنگره عرش زنیم                    علم عشق تو بر بام سماوات بریم

خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا                  همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم

ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد                          از گلستانش به زندان مکافات بریم

 شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش                      گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم

 قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند               بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

 فتنه می‌بارد از این سقف مقرنس برخیز                     تا به میخانه پناه از همه آفات بریم

 در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی                         ره بپرسیم مگر پی به مهامات بریم

 حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز     حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم