مانند غمزه ی باران نجیب بود چون کوه بود ومقاوم،عجیب بود
من ریشه ام زریشه ی اوجان گرفته بود
بعد ازخدای ، به من او قریب بود
وقتی دلم تا
شب باران رسیده بود
او مرهمی برای دلم،اوطبیب بود
سجاده اش عطرخوشی داشت ، یادآن
گویی پرازشکوفه ی نارنج وسیب بود
او مادرم، مادرخوبم، خدای من
او
که برای من،آیه ی امن یجیب بود
وقتی که رفت این دل من بس غریب ماند مثل خودش که مثل غریبی، غریب بود