salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

الهی نامه ۴

الهی  اثار شرک و تردد و دودلی را از خفایای وجودمان برانداز     الهی وجودمان را به جمال جمیلت  روشنی بخش   الهی  نیستی ما را به ما بنمایان    تا هستی را بشناسیم و بیابیم

الهی نامه ۳

الهی سینه ای ده اتش افروز دلی ده اندر ان سینه همه سوز   هر ان دل را که سوزی نیست دل نیست  دل افسرده غیر از اب و گل نیست

الهی نامه ۲

الهی به ما گوش شنوا و چشمی بینا عطا کن    الهی دل های ما را در برابر پیغام های افاقی و انفسی ات نرم و پذیرا کن .. الهی توفیق مجاهده با نفس و شفقت بر خلق را نصیبمان نما  

الهی چنان کن که نماینده صفات کمالیه و جمالیه ات باشیم   

الهی نامه

الهی هیچم وهمه تویی ..الهی نیشم و همه نوش تویی   الهی نیازم و ناز تویی   الهی همه  سوزم و ساز تویی    الهی خوابم و بیدار تویی    

...نکته ای از کویر

..در کویر  دکتر پس از نقل یک خاطره امده است : ...با خود اندیشیدم که ما در نگاه یکدیگر چقدر احمقیم ..قصد بنده از نقل این سخن این است که بگویم ..ما در پهنه گفتگو یکدیگر را با برچسب های گوناگون می نوازیم ...غافل از اینکه شاید خود را در ایینه طرف مقابل می بینیم و خداوند می خواهد حقیقت پنهان هستی مان را به وسیله همدیگر (دوست و دشمن و همکار و.....)برایمان اشکار و افتابی سازد و به خودمان نشان دهد که چه کاره ایم ..

یاد باد..

یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود      ......خدایا خودت ما را بیامرز و  نجات بخش.... 

لو لا انت لم ادر ما انت  

ما نگوییم ...

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم      جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم  

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است    کار بد مصلحت ان است که مطلق نکنیم

زان ...

زان پیشتر که عالم گردون شود خراب      مارا به جام باده گلگون خراب کن

رب ارنی ..

رب ارنی الاشیاء کما هی  .پروردگارا اشیاء را انگونه که هستند به من بنمایان (نه انگونه که دلم می خواهد )  ...پرده های غفلت و جهالت و خیال و وهم و ...موانعی هستند که سبب می شوند ادمی ادم ها و پدیده ها و رویدادهای هستی را انچنانکه هستند نبیند و نیابد و از نگاه ناقص و محدود و غبارگرفته خود بنگرد ..., و هم از این روست که خدا بارهابندگانش را از التزام به ظن و گمان برحذر داشته است و ....

اسانترین راه زیستن

اسانترین راه زندگی اسان زیستن است ...سبکبار بودن و هماهنگ شدن با همه هستی ... 

همواره امرزش خواستن برای همه و برای خود ...دوست داشتن همه کس و همه چیز  و همه جا و درعین حال از دوستی های محدود رهیدن ..مهم ان است که جوهر وجودمان از محبت و عشق سرشته شده است ما تنها کاری که باید انجام دهیم از این گوهر لطیف نگهبانی کنیم تا کثرات انرا نیالاید و به محض ورود نقطه ای تاریک از کینه و بددلی و ...انرا بیالاییم و بزداییم و البته این نخستین گام در توحید عملی و تهذیب و مراقبه است که به ان می گویند :تخلیه ...و پس از ان نوبت تحلیه و سپس تجلیه فرا می رسد و در نهایت وجود ما با ذات حق یگانه می شود   

۴ گام در سیر انفسی : 

ا.تخلیه  : خالی کردن نفس از خطورات و کثرات

۲تحلیه  :اراستن نفس به زینت فضایل و کمالات روحی  

۳.تجلیه :جلادادن و صیقل دادن ان در کوره عشق خداوند 

۴.فنا و توحید

...در خانه ..

درخانه اگر کس است  یک حرف بس است  لا یومن احدکم حتی یحب لاخیه ما یحب لنفسه 

احدی از شما مومن نیست مگر انکه دوست بدارد برای برادرش انچه را برای خودش دوست می دارد .

دل می رود ..

دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را         دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا

...ولی افسوس که سعی من و دل باطل بود

...چگونگی و چندی دستاوردهای وجودی مان  چه اندازه و چه نسبتی با کوشش هایمان دارد ؟ 

بینش درست (پندار نیک ) و کردار نیک و گفتار نیک چه نسبتی با هم دارند ؟ چگونه می توان لغزش های بینشی و نگرشی را دریافت و اصلاح کرد و همچنان جاری بود ؟ لحظه های توقف در کجا و چگونه سپری شوند ؟ چگونه خودارزیابی /ارزیابی دیگران در باره خود ...را بررسی کنیم و ایا این ارزیابی قابل اعتنا هستند ُکی ُچرا و چگونه ؟ چگونه خلوت و جلوت یا وحدت و کثرت را در هم امیزیم ؟ چگونه امیزه ای بهینه (خداپسند ُ؟دیگرپسند؟دلخواه خود ؟)از سربه گریبان خویش فروبردن و با دیگران به سربردن فراهم سازیم ؟ ایا ممکن است انگونه که علی بن ابی طالب فرمود: صحبوا الدنیا بابدان و ارواحها معلقه بالمحل الاعلی ...

سخن دل

در دلم بود که آدم شوم اما نشدم            بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم  

به نظر شما چگونه می توان ادم شد . ایا شما مانند برخی معتقدید ادم شدن محال است ...ایا راهی برای ادمیت وجود دارد ..منظور من ادم شدن به معنای واقعی کلمه که در جان خود انرا بیابیم و بیرون از وهم و خیالات باشد ...ملاک ادم شدن چیست ؟رضایت کسی یا کسانی ؟رعایت حقوق دیگران ؟ در صورت تزاحم و تعارض حقوق دیگران با هم کدامیک را باید مقدم داشت و به چه دلیل ؟

حسین مظهر توحید و اوج خردناب

...به نظر بنده بهترین و عالیترین توصیف از رویداد عاشورا را   مولانا در مثنوی دارد انجا که در پایان داستان مناظره شاعر اهل حلب با شیعیان شام می فرماید :گریه برخود کنید ای خفتگان زان که بدمرگیست این خواب گران ...و نیز سیدبن طاووس از اکابر عرفاو دانشمندان شیعه فرمود :اگر موظف به عزاداری نبودیم روز عاشورا را جشن می گرفتیم !!!چون روز رهایی یک انسان کامل از سراچه ترکیب و رسیدن به اوج تکامل خود  است ....و االبته برای عالم انسانیت که از شاهراه توحید و از این مائده های عظیم الهی محروم می شوند واقعا عزا و مصیبت است مصیبتی که هیچ مصیبتی را با ان قیاس نتوان کرد و البته انسان های اهل معرف و رازوران  خداجو می توانند از این اسطوانه های معرفت اله برای خود راهی  بیابند به سوی او که فرمود: وابتغوا الیه الوسیله ...

اذا الشمس کورت

...و آنگاه که همه سلولهای وجود ادمی به سوی وجه او به خط می شوند ...و ندای والامر یومئذ لله بر ارکان کائنات طنین انداز گردد ...و گویند که :من مات قامت قیامته (هرکس بمیرد رستاخیزش برپا گردد) و از بطنان عرش تحقیق ان هادی سبل و عقل کل خبر اورد که :موتو قبل ان تموتوا(بمیرید پیش ازانکه بمیرانندتان ) ...چراکه :الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا (مردم خوابند وقتی بمیرند ازخواب بیدار می شوند )...و البته اگر رستاخیز اتدمی در این دنیا برپا گردد معلوم نیست چه برسرما میاید ولی اگر گریزی و گزیری از فناء در او نیست پس چرا ازسراختیار انرا نجوییم و نپوییم ...

به آغاز زمستان ...

زمستان و شب های دیرپای ان چه پیامی برای ما دارند ؟ تعمق در سخن زیر می تواند از میان این شب های دیجور راهی به رهایی باز نماید :علیک بالدلجه فانک تطوی بالیل ما لا تطوی بالنهار 

...

یاد آنروزها .....

 

...چرا برخی ادم ها همواره از گذشته خود پشیمان می شوند؟ و چرا و چگونه می توانیم اکنون کاری را انجام دهیم  که مطمئن باشیم به زودی از کرده خود پشیمان نخواهیم شد؟ آیا تاریخ و مرور گذشته خودمان و انچه به مار ربط دارد می تواند چراغ راه آینده باشد ؟یانه؟  و اصولا چگونه می شود با خود و با هستی پیرامون خود و با دوستان خود یک دیالوگ سازنده و بالنده و پوینده و راهگشا برقرار کرد و به ان تداوم بخشید . یک دیالوگ کنشگر نه یک گفتگوی ازسراجبار و اکراه و نیاز . چگونه می توان از مونولوگ رها شد . چگونه می توانیم خودمان بیندیشیم و اجازه ندهیم دیگران به جای ما بیندیشند و.....

برترین گریه

افضل البکاء بکاء العبد علی مافاته غلی غیر الموافقه . اذا رایت المرید یریدالسماع فاعلم ان فیه بقیه من البطاله  

(نقل از کتاب ؛ روح مجرد   نوشته علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی چاپ اول رجب ۱۴۱۴  

ص ۵۰۷ .

روند رویدادها و تاریخ اندیشه

...ادمی چگونه تاریخ و پیشا-تاریخ  را رقم می زند و بر چه اساسی و چرا و چگونه روند افرینش را به  تاریخ و ماقبل تاریخ تقسیم می کند ؟ چرا و چگونه تاریخ را می سازد و می نویسد و می خواند ؟ توجه به این نکته تحلیلی ضروری و مهم است که :اگر تاریخ را کسی یا کسانی بسازند وکسانی بنویسند و کسی یا کسانی بخوانند ...یک پژوهشگر تاریخ بایسته و شایسته است که در بررسی هر متن تاریخی یا هر سند تاریخی ماهیت این سه مقوله و نسبت تاریخی انها را دریابد و نیز رابطه سببی این سه را بشناسد .

روند رویدادها و پروسه پیشوایی..

...اندیشه و اندیشیدن یک فرایند است و همین پروسه است که ما از ان به تاریخ تعبیر می کنیم ...مفاهیمی که ذهن ادمی می سازد انتزاع ذهن ادمی است از انچه در خارج مشاهده می کند   گاه انچه ادمی می بیند عینی و ایستا هستند و از این رو واژه هایی که برای دلالت برانها در هرزبان وضع می شوند انضمامی هستند و برای همه ادمیان مابازای خارجی یکسان دارند(مانند سیب و صندلی و....) برخلاف الفاظ معنا و  پویا که در واقع برساخته های گفتمانی هستند و براساس زمینه های فرهنگی تشکیل ان مفاهیم باید انها را درک کرد ضمن اینکه این درک و فهم اولا انتزاعی نه انضمانی و ثانیا پویا و دگرگون شونده و نه ایستا (مانند :تاریخ ُازادی ُدین  و...)

 

جویندگان دانش

سخنی از پیامبر :لو  علم الناس ما فی طلب العلم لطلبوه ولو بخوض اللجج و سفک المهج

تعلق و تعقل ...

غلام همت انم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد ازاد است . نشانه رهایی از تعلقات ان است که اگر روزی انها را ازوی گرفتند خم به ابرو نیاورد و انها را اعتباری بداند و نیز روحیه سخاوت و بخشش از نشانه های بی تعلقی است . یعنی انکه همه مالکیت ها را اعتباری انگارد به نحوی که اگر انها را از دست داد اندوهگین نگردد به تعبیر زیبای قران :لاتاسوا علی مافاتکم . برانچه از دست شما رفته تاسف نخورید .

تعقل با تعلق جمع نمی شود

...برای اینکه انسان بخواهد به شناختها و دریافت های حقیقی برسد که موجب اشتداد وجودی اش گردد اولا باید :کنار سفره خداوند یعنی کتاب او و صحف عرفا و فلاسفه که نردبان اعتلا به فهم خطاب محمدی اند بنشیند و ثانیا :طلب و عطش خود را برای سلوک عقلانی و تحت تربیت او قرار گرفتن بالا برد .وبرای این منظور باید پرده پندار بدرد و از وهم و خیالات و سرگرمی های نفس به در اید و تعلقات را بگسلد تا سبکبار در اسمان دانش و بینش به پرواز دراید و مزه توحید ناب و ذات و صفات و افعال را بچشد . بدین منظور باید بت های ذهنی ثنویت و کثرت را کنار گذارد تا بی واسطه حقائق را مس و لمس کند و البته شرط این کار طهارت درون است و برون ...که :لایمسه الا المطهرون  ...و خوشا نماز و نیاز کسی که از سردرد    به اب دیده و خون جگر طهارت کرد .به اب روشن می عارفی طهارت کرد    علی الصباح که میخانه را زیارت کرد

ابان ماه و ....

...چندی است توفیق نیافتم با دوستان از طریق وبلاگ سخن بگویم  .در عمل تمرکز بر کلاس درس و بحث با دانشجویان مجال وبلاگ نویسی را از بنده می گیرد . برخی دوستان نظراتی داشتند که نظرات انها را اوردم .البته حال و مجال پاسخ گویی نداشتم . این دنیای رنگارنگ با همه فریبایی هایش نمی تواند جای ان حق محض و حقیقت ناب را پر کند . روزی به مناسبت بحث با یکی از برجسته ترین دوستان و همکارانم سخن از نماز به میان امد و چوندر ضمن یک بحث پیچیده در خصوص معضلات فکری و اجتماعی بود ناگهان عرض کردم :هیچ چیزی به گرد نماز نمی رسد ...و ایشان با ردیگر که بنده را دیدند فرمودند ان سخنت بسیار بر دلم نشست ... .....

..اری تنها وتنها خداست که می توان با او یک دیالوگ همه جانبه بی کران و بی چند وچون و بی کم و کیف و فارغ از هر گونه مرز و محدودیتی برقرار کرد ....اقم الصلوه لذکری ...البته به شرط انکه غوغای زمانه وهیاهوهای زمان و ضمیر ما اجازه سلوک ومعرفت توحیدی از خلال نماز برایمان فراهم کند

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود .....

ایا می توان به گوهر ادمی راه یافت ؟یا فقط ادمی را باید از احوال و اطوارش شناخت و با عناصری از احوال و اطوارش تعریف کرد ؟ ادمی ملغمه ای است از همه چیز و درعین حال هیچ چیز. هم حرکت است و تبدیل هم ثبات است و تمکین . هم سکوت است و و هم سخن . هم عشق است هم بیزاری . هم اقبال است و هم ادبار . هم شتاب است و هم ....و هرانچه پارادوکس در عالم هستی است و البته همین پارادوکس ها در نهایت او را معنا می کنند ...و هر لحظه در نقطه قرار می گیرد و این طیف او را به بیکرانه ها می برد به برهوت و به ازادی و او گاه از ازادی می گریزد و در عین حال اسارت را تاب نمی اورد و در پی دریدن قفس تنگ تن است و زمانه .پس بهتر است بگوییم انسان یک پویش است .  و بینش های تازه و کنشگری هایش همه فرع بر همین پویش اند. ...