در دلم بود که آدم شوم اما نشدم بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم
به نظر شما چگونه می توان ادم شد . ایا شما مانند برخی معتقدید ادم شدن محال است ...ایا راهی برای ادمیت وجود دارد ..منظور من ادم شدن به معنای واقعی کلمه که در جان خود انرا بیابیم و بیرون از وهم و خیالات باشد ...ملاک ادم شدن چیست ؟رضایت کسی یا کسانی ؟رعایت حقوق دیگران ؟ در صورت تزاحم و تعارض حقوق دیگران با هم کدامیک را باید مقدم داشت و به چه دلیل ؟
سلام استاد. خوشحالم که بعد از یک وقفه ۱ ماه چندی ؛ دوباره می تونم گوشه ای از جاری ذهنتان را بخونم.
سوالاتون خیلی سخته و درگیر بودن باهاشون مهمتر از جواب قطعی دادنه؛ به نظرم!
خیلی خوشحالم که به دور از تعامل های سرد کلاسی می تونم با شما در ارتباط باشم.
مال ئاوا
من هم خرسندم به خاطر وجود خردورزان درداگاهی چون شما .. بالنده باشید
باسلام و احترام
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
همینطوری یاد این شعر افتادم.
استادی داشتیم که می فرمود:بنی ادم هیچوقت ادم نمیشن.
ولی به نظر بنده محال نیست اگرچه که واقعا نمیدونم چطور.
بسیار شگفت انگیز است ُ اکنون که وبلاگم را گشودم قصد داشتم یادداشت امروز را با همین شعر اغاز کنم ! امیدوارم بتوانیم به اسانی بشکنیم (خودبینی ها وخود پسندی ها را ) تا نمانیم و جاری شویم و با افق های باز نسبتی برقرار کنیم
آدم شدن سخت است اما محال نیست . وقتی حس میکنی آدمی که در اعماق قلبت راضی باشی از خودت که این رضایت مطمئنا نشات گرفته از رضایت خداوند است . و چه خوب است که بتوانیم تعادلی ایجاد کنیم بین خواسته های به حق خودمان و دیگران که تعارضی ایجاد نشود مابین خواسته ها .
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم ارزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنچه یافت می نشود آنم ارزوست
...نکته های دقیق شما را ارج می نهم و از خدا می خواهم وجودمان را نورانی فرماید و چنان کند که نگاه ما به همه کس و همه چیز از دریچه او باشد تا همه را هدایای خدا ببینیم و همه جا اثر او و فعل او و نشانه او را دریابیم و در این صورت است که به راز ادمیت پی می بریم