salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

پرسش های بنیادی

ایا تا کنون مزه ازادی راستین را چشیده اید ؟ ایا تا  کنون یک آن به ازادی و ازادگی و زندگی (نه زنده بودن ) اندیشیده اید ؟ ما در پی چه هستیم ؟ ایا اساسا در پی چیزی هستیم یا باید باشیم ؟ سرشت و سرنوشت ما چه پیوندی با همدیگر دارند ؟ ما چگونه در سرشت و سرنوشت یکدیگر تاثیر می گذاریم ؟ آیا هستی فقط یک راز ناشناخته است و بس ؟

نظرات 5 + ارسال نظر
فرمانی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:31 ب.ظ

سلام
پرسش هایتان همانطور که فرمودید بسیار بنیادی است و در حد توان یک یا چند نفر با تجربه ای محدود نیست که بتوانند بدان پاسخ دهند. اما دوست داشتم نظرم را درمورد آزادی بدهم.
به نظرم آزادی و اسارت رابطه ای مستقیم با آگاهی دارند. هر چه آگاهی انسان از خود و دنیای اطرافش بیشتر میشود تنها شدت و حدت آزادی و همینطور اسارتی که احساس میکند بیشتر می شود. هر انسانی درکی از آزادی و اسارت دارد و میزان این آزاد بودن و اسارت بستگی به میزان خودآگاهی هر فرد دارد.
هر چه نور بیشتر باشد سایه ها پر رنگ ترند

سلام برشما .بسیار خرسند و سپاسگذارم از مشارکت شما در این بحث. به هر حال هر پرسشی پاسخ های گوناگون دارد و تبادل افکار و پاسخ ها می تواند به غنای بحث کمک شایانی نماید. گفته اند ازادی وصف خرد است . یعنی اصولا فقط انسان به هر میزان که بیندیشد به ازادی دست می یابد و موجودات دیگر افعالشان قسری یا طبعی است .

سهبا شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ق.ظ

اساسی ترین سئوالاتی رو که ذهن ما درگیرش هست بیان کردید ، معمولا رسیدن به یک جواب قاطع هم بسیار سخت است !
سرشت و سرنوشت ، ذات و فطرت ، آزادی راستین ، زندگی و سرزندگی ، آزادی و آزادگی ! موضوعات غریبی هستند که ظاهرن هیچگاه برای بشر عادی حل شدنی نیستند استاد !

به نظر من کاملا حل شدنی هستند !!!!خیلی سخت نگیرید . اصلا بشر اگر اینها را درنیابد بیهوده زنده است و زندگی او بی هدف است . البته شما هم در یافته اید و مطمئن هستم که مزه ازادی را چشیده اید اما یک نقطه حساس برای ازادی وجود دارد که تازه در پی سال ها چند سال پیش انرا در طی یک تحول معرفتی و تجربه عینی دریافتم . ان نکته این است که ما اشتباهی این مقولات را در جایی جستجو می کنیم که چنین اجناسی در ان یافت نمی شود یعنی در امور ظاهری و در عین زندگی . در یک کلمه می گویم :این کالاها را باید در عالم قصد و اندیشه و آهنگ زندگی در ژرفای درون یافت . یعنی از ظاهر رخدادها و پوسته پدیده ها عبور کرد و حتی از تعلقات علمی و عقلانی و احساسی و...در گذشت تا با شهود مستقیم بیگرانگی هستی را دید و چشید و دریافت انگاه همه این پرسش ها پاسخ هایی قاطع می یابند و چنان ابتهاج و لذتی را نصیب انسان می سازند که در پوست خود نمی گنجد . خدا خودش فرمود :قصدک الی وصلک الی. به محض اینکه‌آهنگ مرا کردی به وصال من رسیده ای . فتامل فتدبر . از مشارکت شما در این بحث بسیارخرسند و سپاسگذارم . ازاد و پویا و شادمان باشید

پریسا شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام پسر عمو
ولی من معتقدم تمام سوالات بنیادی ما توسط خود شخص قابل پاسخگویی است اما برای هر کس متفاوت خواهد بود پس نمیشه واسه مثال جواب منو واسه دیگران تعمیم داد علی رغم تلاشی که در سیاست و فلسفه میشه واسه ارائه یک تعریف مشخص و قابل تعمیم که فقط جریان رو پیچیده تر میکنه...تمام سوالات بنیادی ما به وجود ما بر میگره به اصل وجود ما به خدا واسه شناخت خدا تعاریف زیادی هست و راه رسیدن به خدا هم به تعداد ادم های موجود ...البته یک تناقض این وسط هست که واسه خودمم سواله...:)

دقیقا همینطور است یعنی هرکس راه خود را و پاسخ خود را دارد از قضا در روش تحقیق در علم سیاست می اموزیم که میزان رشد فکری یک شخص به این بستگی دارد که برای هر پرسش پاسخ های متعددی وجود دارد و به نظر من مسئله از این هم فراتر است یعنی برای هر شخص به میزان اده ها و یافته های تازه ای که در تجربه زندگی به دست می اید پیوسته پاسخ های او تکمیل و تصحیح و تایید و رد می شوند و البته این همان تکامل ادمی است . الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق را ه ها به سوی حقیقت به تعداد نفوس افریدهای خدا است . اما انچه که فلسفه در پی ان است شناختن ان هدف و مقصد است راه ها متعددند اما مقصد همه یکی است همان حق ثابت .اینکه گفته اند قولوا لااله الا الله تفلحوا یعنی همینکه گفتید و دریافتید که هیچ چیز و هیچ کس و هیچ عقیده و افریده ای در عالم نمی تواند قبله و اله انسان واقع شود جز همان سرشت مطلق و رها وبی مرز و بی تعین که نامش را خدا یا هرچیز دیگر می گذاریم و ریشه و اصل وجود ادمی و همه هستی استرستگاری و ازادی را تجربه کردید دیگر باقی قضایا در هستی بیکران بی شمار راه وجود دارد و در هر افریده ای یک به رغم همه تشابهات یک نقطه اختصاصی وجود دارد که او را از تشابه کامل با همنوعان باز می دارد ....بازهم بسیار خرسندو سپاسگذارم از ارائه ایده ها . بسیار ایده هایتا ن و دریافتهایتان به دریافتهای من نزدیک است .

پریسا شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ

من مزه آزادی رو چشیدم ...اما توانایی توصیف ندارم...زیاد به زندگی و دلیلیش فکر کردم...در پی این هستیم که زندگی کنیم و دائما به دنبال این بگردیم چرا زندگی می کنیم و گاهی هم این کنجکاوی رو رها میکنیم و اجازه میدیم بدون سوال بگذره ...سرشت ما سرنوشت ما رو رقم می زنه...مستقیم در در سرنوشت هم تاثیر می گذاریم..نه رازی وجود نداره اما ما بنا به طبع کنجکاو مون وقتی دلیلی پیدا نمیکنیم اسم راز میذاریم روش...(نظر من بود با یه عالم تناقض)

خوب این تناقض هم لابد جزء سرشت ادمی است . همانطور که گفتید مزه ازادی را باید چشید و انرا که خبر شد خبری باز نیامد ... اری همینگونه است قابل توصیف نیست ...از توجه و پاسخ هایتان سپاسگذارم ..امیدوارم همه ادم ها مزه ازادی را بچشند تا هیچگاه انرا با هیچ چیز دیگری در دنیا عوض نکنند ...البته روشن است که تاثیر می گذاریم اما چون شمار این تاثیر و تاثرها فراوان است و برخی تاثیرات برخی دیگر را خنثی می کنند یا بر شدت انها می افزایند مانند برایند نیروها در فیزیک که به زاویه انها با یکدیگر و جهت انها نسبت به یکدیگر بستگی دارد ...تجزیه و تحلیل و دریافت نقطه برایند انها در هر لحظه از زمان و در هر نقطه از مکان مهم است

M سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام
چند وقی هست که با خوندن چند کتاب فهمیدم نباید به نتیجه ی کارها اهمیت داد. باید با هنر زندگی کرد نه مهندسی. طوری که در هر لحظه هر چیزی امکان وقوع داشته باشه. و نباید برای خودمون رو درگیر ملاک ها و نقطه های اوج جامعه بکنیم.
زندگی می کنیم تا تجربه کنیم.
روابط به خاطر استفاده از همدیگه نیست. از طریق روابط خودمونو می شناسیم و خودمونو خلق می کنیم.
هر کسی راهی داره و تنها خودش می تونه راهش رو پیدا کنه و هر راهی انحصاریست. و هیچ راهی برتری نداره.
کتاب گفتگو با خدا (با وصل با خدا متفاوته)- نیل دونالد والش
انسان در جستوی معنا- ویکتور فرانکل
خوشبختانه این دو کتاب داخل کتابخانه ی مرکزی دانشگاه هم هست.

با نظر شما کاملا موافق هستم و دقیقا سالها است که به همین نگاه رسیده ام و کوشش من هم همین است که همین نگاه را به دوستان منتقل نمایم . یعنی همه همچون شما به همین نگاه برسند و البته اگر همه ما به این نگرش برسیم و انرا دریابیم انگاه مناسبات ما با هم بسیار انسانی تر و رشد دهنده خواهد شد . بکوشید این ۳ کتاب را به دوستانتان هم معرفی نمایید و تا حد امکان در گفتگوهای دوستانه در باره درونمایه های این دو کتاب و دریافت ها و برداشت های خود درباره انها بحث و گفتگو نمایید . به خاطر مشارکت فعال و هوشمندانه تان در این گفتگوها خرسند وسپاسگذارم . انچه بسیار ارزشمند و مهم است ان است که چگونگی زندگی و پیوست ها و گسست های ما نماینده همین نوع نگرش هنرمندانه به زندگی باشد . بالنده و شکوفا باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد