salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق 7

نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست      عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

نظرات 13 + ارسال نظر
سهبا شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ب.ظ

کاش مبتلا به بلای دوست باشیم .

زهـرا یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:00 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلام بزرگوار
همیشه فکر میکردم میشه از یه عشق زمینی به عشق الهی رسید
اما الان خوردم به بن بست

سلام برشما ....به تعبیر استاد بزرگ حکیم دینانی : فرقی بین عشق زمینی و اسمانی و الهی و بشری و مجازی و حقیقی نیست ..انچه در عشق مهم است "صدق " است ..هرکس عاشق صادق باشد بیگمان پا روی نفس می گذارد و از وادی های هفت گانه هفت شهر عشق می گذرد ولی مشکل انجاست که به تعبیر گویای رادمرد پهنه ی عشق مولانا : هفت شهر عشق را عطار گشت ماهنوز اندرخم یک کوچه ایم ...عشق مانند ای جاری در رودخانه است که گاه تنها می رود و گاه هزاران نفر بر گرد ان گردمی ایند و از ان بهره می برند ....عشق ،مستقل است و خودبنیاد و در واقع انکس یا ان چیزی که انسان عاشقش می شود نمود بیرونی یافته های درونی انسان است ...شمس معشوق مولانا است ولی همین شمس را در طول عمرش شاید صدها هزارتن دیدند اما فقط یک مولانا بود که عاشق شمس شد و در ان عشق به حق رسید ...فراموش نکنیم : هر چیزی ،هر کسی ،هر رخدادی ...می تواند شمس باشد مهم ان است که ما مولانا باشیم ...اب کم جو تشنگی اور به دست ...امام رضا را میلیون ها نفر زیارت می کنند و میلیون ها نفر حج می کنند و میلیون ها انسان پیوند زناشویی می بندند و میلیون ها انسان می خوانند و می نویسند و کار می کنند و زندگی دنیا را می گذارند ولی به تعبیر عرشی امام صادق پیشوای بزرگ بشر : ما اقل الحجیج و ما اکثر الضجیج : چه اندکند حج گذاران (انها که به راستی قصد کوی دوست و دیدن رخسار دوست می کنند )و چه بسیارند انها که زار می زنند (و کسانی که تنها به هیاهو و فریاد و غوغا بسنده می کنند )....و از میان زنان عاشق "اسیه است که همسرش فرعون است اما او عاشق موسی و خدای موسی است که دعا می کند : رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه ...و مریم مادر عیسی است ...و سرانجام عصاره خلقت و بلکه علت هستی :فاطمه ام ابیها است .....اگر ایمیل هایم به شما رسیده است لا اقل یک رپلای بزنید تا مطمئن شوم ...

آدمک دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ http://darodivar.blogsky.com

هر کسی از ظن خود شد یار من...!!!
بیا سایت منو ببین اونوقت می فهمی تعجب برای چیه...

وز درون من نجست احوال من ...!!!!!!!!!
سایت شما را هم دیده ام و هر گاه فرصتی دست دهد به دقت می خوانم و به سهم خویش و در حد بضاعت اندکم بهره می برم معرفت جویی و دین جویی معرفتی شما را می ستایم که البته این نیز از لطف و منت و مهر حق در حق بندگان خویش است ....پویا و پر فروغ باشید ..همه ی عالم و به ویژه ادم جلوه ی خداست ...و و کلمات خدا بی نهایت و "آدمک" هم نا گزیر ازو نشانه ای دارد و جلوه ی اوست و مقتضای توحید جز این نمی تواند باشد ....و نشانه های او جز همه جا در هیچ جا نتوان یافت .....تعجب و حیرت از هم از خصلت های ادمی است و عرض است ....زیرکی بگذار و حیرانی بخر..و خداوند نیز در قران در سوره ص ...به بهت نمرود (فبهت الذی کفر) و شگفتی مشرکان اشاره می کند : اجعل الالهه الها واحدا ان هذا لشیء عجاب .... پیداست هرگونه توجه و تعجب که به غیر ذات محض و بسیط حضرت حق منصرف گردد به همان میزان و به همان درجه از توحید صد درصد انحراف دارد و این یک امر نفسانی است و به لفظ و سخن و هویت های برساخته ی گفتمانی و زبانی و قومی و میهنی و شغلی و جنسیتی و طبقاتی و .....اشکار نمی گردد ...بازی های زبانی نمی تواند بیانگر دقیق و کامل انچه در نفس ناطقه ی و نفس کلی الهی انسان می گذرد باشد ...

زهـرا دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

تا حالا اینجوری معنی دانایی و آگاهی رو نخونده بودم.
اینکه گفتید انباشتن اطلاعات ممکن است به نوعی آماس و تورم ذهنی بینجامد که خود منشأ «فرسایش»[1] قوۀ تفکر آدمی و حجاب حاجز خودآگاهی و خود تأملی است. منظورتون این هست که اگه چیزی رو یاد میگریم نشر بدیم؟
به گفته ی خودتون بیرونی کردن آگاهی های درونی،درسته؟

گفتید آگاهی میهمانی است گره گشا
یعنی اگه نسبت به چیزی آگاهی پیدا کردیم باید دنبالش باشیم و درموردش تحقیق کنیم تا به دانایی تبدیل بشه،اون وقت این دانایی مفید واقع میشه.درسته؟

البته این نوشته ی اقای فراستخواه است در این ادرس :
www.farasatkhah3.blogsky.com
,
و دیدگاه من ان است که دانایی باید به دارائی تبدیل شود انگاه به معنای واقعی کلمه سودمند و راهگشا ست ..یعنی از رهگذر تحلیل و تفسیر و تأویل و پالایش و تصحیح و تکمیل جزء سازه ی نفس و وجود ادمی بشود و با آن در امیزد و انرا فربه و بارور سازد (فمن ثقلت موازینه فهو فی عیشه راضیه )و صرفا متاعی جدا از نفس انسان در انبان ذهن نباشد ...
از رهگذر گفتگو و نشر و تأمل و اندیشیدن در باره ی داده ها و باورها و بازخوانی همیشگی انها می تواند به معرفتی درونی و شهودی دست یافت که چشمه های خرد از درون انسان بجوشد و زمزم معرفت وحیانی از نفس ادمی جاری شود ..

زهـرا دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

چه خوب گفتید

در واقع انکس یا ان چیزی که انسان عاشقش می شود نمود بیرونی یافته های درونی انسان است

همیشه از کسی یا چیزی خوشم اومده که تقریبا مثل خودم دنبال اینجور مسائل باشه
واسه همین خیلی زود جذب انسان هایی میشم که به سمت حقیقت حرکت می کنند

اما خب یه دفعه وسط راه می بینم اون شخص اینجوریم نیست که فکر میکردم
شناخت آدما کار خیلی سختیه

همیشه فکر میکنم همه راست میگن و هر حرفی به زبان میارن در دلشون هم هست اما همیشه اینجوری نیست

اما خب اینجا یه درسی یاد گرفتم

عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فروبر به گریبان خویش

شاید اگه عیبی هم در دیگران می بینم به خاطر خودم هست

حتی شناخت خود انسان از خودش بسیار دشوار است چه برسد از دیگران ...توجه نماییم که در شناخت خوب است داوری را خواه مثبت و به ویژه منفی را کنار بگذاریم و همچنان که خیلی زیبا گفتید : دیده فروبر به گریبان خویش و به به سفارش قران : علکیم انفسکم ..و به سفارش سقراط : خودرا باش و خودت را بشناس .به سخن امام علی توجه فرمایید که : انظر الی ما قیل ولاتنظر الی من قال : به انچه گفته می شود بنگرید و در صدق و کذب ان بیندیشید و به گوینده نگاه نکنید ..اصولا لزومی ندارد که ما تلاش کنیم از روی سخنان همدیگر به تحلیل شخصیت هم بپردازیم هدف ان است .که با هم گفتگو کنیم و از همدیگر یاد بگیریم و به هم یاد بدهیم .هرچه را درست می دانیم بپذیریم و انچه نادرست می بینیم رد کنیم و انچه در نادرستی و درستی ان تردید داریم فعلا در بوته امکان بگذاریم و اصرار بر رد یا تأیید فوری اش نداشته باشیم ..ما خوب است عاشق حقیقت باشیم نه عاشق این و ان فرد یا گروه یا نحله یا قوم یا شخصیت ...و هرجا ان کسی یا چیزی را متحقق به ان حقیقت (نه صرفا گویا به سخن حق که جان و قلب او بی خبر از ان باشد ،هرچند از او هم می اموزیم )یافتیم خودبخود جذب خواهیم شد ....مهم ان است که عاشق صادق حق و صدق و داد و علم باشیم ...و چه بسا در یافتن مصادیق ان دچار لغزش شویم و در سلوک عقلانی و معرفتی این یک امر طبیعی است و توجه نماییم که اگر ما قصد خیر داشته باشیم و لغزش ما خوداگاهانه و عمدی نباشد خداوند ان لغزش را هم سکوی رشد ما قرار می دهد ..

زهـرا دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:56 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

کاملا درست فرمودید
بهتر است عاشق حق و حقیقت باشیم نه شخص

ممنون

زهـرا سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

فرا رسیدن ماه رجب ، ماه نیایش و روزهای بارش چشم های خاکیان بر شما آسمانیان مبارک باد و التماس دعا در لحظات قشنگ خلوتتان

ببخشید بی اجازه یه قسمت از ایمیل رو داخل وبلاگم گذاشتم
آخه حیف بود بقیه هم نخونند

برترین دستور العمل ماه رجب ،سکوت است ..........سکوت زبان ،سکوت ذهن و سکوت اراده ...

نازنین سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ب.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
بنظرم عشق زمینی ام میتونه راهی به آسمان داشته باشه یه جورایی عشق و محبتای دنیایی رو خدا خودش برا ما آدما گذاشته تا بفهمیم محبت و عشق خودش چقدررر بزرگتر و زیباتره...یه جورایی محبتا و عشقای زمینی جلوه ی کوچیکی از مهربونی بزرگ خدان...مثه عشق مادر به فرزند...

سلام برشما...نظر شما ،درست است ...مطلب همین است که فرمودید ...لطف حق کرده مارا عاشقان یکدگر .....و جعل بینکم موده و رحمه ...خداوند بین انسان و همسرش جعل مودت فرموده ..پیوند دوستیِ قلوب سازه ی دست قدرت خداست ..و اشکارترین نشانه ی خدا و بلکه نزدیکترین انها ،چیزی نیست جز عشق ...و عشق محض و ناب و بی مرز و بی قید وشرط مادر مظهر اسم رحمان خداست ..البته به شرط انکه شیطان و پندار و قید و بندهای ظاهری اب زلال دوستی و عشق را الوده نسازد و کار را به جایی نرساند که به تعبیر قران : یفرق بین المرء و زوجه ..یعنی همان پیوندی که خدا جعل فرموده را شیاطین جن و انس از هم می گسلند ...دوستی و عشق کیمیا و اکسیر زندگی و خون جاری در رگ های حیات زمینی است ..جامه چون ز عشقی چاک شد ز حرص و عیب کلی پاک شد ...همواره آز و حسد و کاستی های نفسانی انسان مجال عشق ورزی را تنگ می کند و باید با مراقبه در تداوم و تعالی عشق کوشید. عشق همزاد ایثار و خود گذشتگی است و با ان متحقق و متعین می گردد ..تعین و تحقق عشق در ایثار است و چون ایثار مادر در راه فرزند مطلق است ،نهایت درجه ی عشق و محبت را می توان انجا مشاهده کرد ...

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌
که‌ کند مادر تو با من‌ جنگ‌

هرکجا بیندم‌ از دور کند
چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازک‌ من‌ تیری‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در کام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ یکدل‌ و یکرنگ‌ ترا
تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌
باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌

روی‌ و سینه‌ تنگش‌ بدری‌
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌
تا برد زاینه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بی‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افکند به‌ خاک‌
سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ کفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمین‌
و اندکی‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ که‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از کف‌ آن‌ بی‌ فرهنگ‌

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

دید کز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌

آدمک پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:51 ق.ظ http://darodivar.blogsky.com

سلام. در راه خود به شخصی برخوردم که احساس می کنم وضعیت کنونی ما نیاز به همچین افرادی داره...در ادامه مختصری از او...
زمانی که تز اشعری و آنتی تز معتزلی به بن بست رسید اوضاع آبستن سن تزی بود که محی الدین مامایی او را بر عهده گرفت..
گفته شده اشعریون دست انسان را بسته بودند و معتزلیون دست خدا را و محی الدین دست هر دو...

مردم ما دیگر از سیاه و سپیدهای دینیشان خسته اند...رهگشا میخواهن..
تو چه به نظرت میرسد؟....گفتگو؟...یافتن اشتراکات؟
من نظرم اینه که بیایم دست هر دو را باز کنیم و در دست همدیگر بگذاریم (البته این یک شعار است فعلا)

سلام .. قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ان لانعبد الا الله و لا نشرک به و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ( یافتن مخرج مشترک)

ادخلوا فی السلم کافه (صلح همگانی و همگرایی )
فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ( گفتگو و گوش دادن عالمانه و محققانه به نظرات همدیگر )
یا ایها الذین آمنوا آمنوا( بازیابی ایمان )
ادع سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن (فراخوان به راه خدا به کمک حکمت و پند نیکو و مجادله ی علمی )
رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق( صدق و راستی)
الذین آمنوا اشد حبالله ( دوستی و عشق به ذات خدا

آدمک پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ق.ظ

اگر اهل کتاب شرط را می پذیرفتن آیا به نظرت پیامبر نماز را در جهت ایجاد فضای اشتراک کنار می گذاشت؟
راستش بازی با کلمات را جایز نمیدونم(مخرج مشترک)

من لم یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه ،زیرا : فطره الله التی فطرالناس علیها ذالک الدین القیم . دین دائر مدار واقعیت و حقایق خارجیه منطبق بر سرشت حقیقی انسان منبعث از وحی خدا و مبدأ اعلا است ،و امری وهمی ،خیالی و سلیقه ای نیست که دچار تغییر و تبدل شود ( حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه )همچنانکه پیامبر در مقابل کافران که هیچ وجه مشترکی ندارند بر طبق وحی الهی فرمود : قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد لکم دینکم و لی دین ..

انچه در اینجا مطرح است همزیستی مسالمت امیز با افراد و اقوام دارای اختلاف مسالک و مذاق ها در درجه ی تسلیم شدن به حقیقت است : لایزالون مختلفین ....چون قرار است انسان ها ابتدا قابلیت یابند و بر اساس قانون اموزش و پرورش و به قاعده ی تدریج حقایق هستی را تلقی نمایند و پیامبر هم که اموزگار حکمت و کتاب و پالایش کننده ی روح و روان ادمی از الایش های کثرات طبیعت است و برانگیزاننده ی گنجینه های عقول بشر است به راز و رمز تبلیغ و ابلاغ پیام خدا آگاه است و نیز به تفاوت های ناشی از توحید افعالی و افرینش خداوند به تفوت نفوس در نحوه و شیوه دعوت خویش بسته به مخاصبان تنوع دارد نه در محتوا ی دعوت که امر ثابت و لا یتغیر است ،اینها روش ها و راهکارهایی است که افریدگار عالم که پروردگار عالمیان نیز هست برای طی فرایند تبلیغ به به بهترین شیوه ی ممکن ،در اختیار پیامبرش می گذارد ...همچنانکه پیامبر ما را به این نکته توجه می دهند که ایمان ده درجه دارد ....و کسی می تواند با وجود پیامبر به طور کامل متحد شود که حائز ده درجه باشد و بقیه ی انسان ها نیز به همان نسبت ایمان ،به درک هستی و حق نائل می شوند و از هرکس به اندازه ی ظرفیت او انتظار می رود و از همین رو مثلا در موضوع تقوی در یکجا قران حدااکثر را مطرح می کند : اتقوا الله حق تقاته و در جای دیگر حد اقل را : اتقوا الله مااستطعتم ...و بنابراین تقوی یک پیوستار است ..ما برای بهزیستی در این دنیا نیازمند ان هستیم که ضمن حفظ و احترام به ازادی ها و تفاوت های فردی در احوال شخصیه و امور خصوصی مانند چند و چون ایمان ،بر اساس حداقل اشتراکات در امور عمومی تعامل نماییم .همچنانکه پیامبر اسلام به رغم انکه در در عقیده و عمل خویش ذره ای از دین کامل تخطی و عدول نمی کردند ولی در عین حال تا ان اندازه در راه تبلیغ دین حق با منکران همراه و همگام می شدند و با انها مدارا می فرمودند که خدا فرمود : لقدکدت ترکن الی الذین ظلموا ،و این بدان معنا نیست که ایشان برای جلب نظر مخالفان در دین تغییر ایجاد نمایند بلکه به معنای مدارا( یعنی درک متقابل ) با انها است
آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا ..و لازم به ذکر است که پیامبر تا پیش از اظهار نبوت جزء محبوبترین شخصیت های حجاز بودند و همان مردمی که به محض دعوت با ایشان از در ناسازگاری درامدند ایشان را محمد امین لقب داده بودند با اینکه در همان زمان هم ایشان در زندگی شخصی خویش از هرگونه الودگی به شرک مبرا بودند و به روش و ائین اسلام عمل می کردند که حضرت امیر در خطبه ی قاصعه ی نهج البلاغه به تفصیل نحوه زیست دینی پیامبر پیش از بعثت را بیان فرمودند ...

آدمک پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ب.ظ

پس نمی توان گفت با دوستان مدارا درسته؟ پس چه کنیم که طریق مروت باشد با دوستان؟... الان در زمانی بسر میبریم که پیدا کردن حتی دو نفر هم رای بسیار مشکل است...

اثبات شیئ نفی ماعدا نمی کند وقتی با دشمن مدارا درست باشد به طریق اولی مدارا با دوستان هم جاری است و افزون بران مروت نیز ...مگر قرار است همه با هم همرأی باشند ؟؟ می توان همراه و همزیست و همنوع بود اما هم رأی نبود ...اگر تساهل و عشق به خدا و افریده های او را پیشه سازیم : عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست و از عقیده پرستی و خودمحوری و قوم پرستی و ....دست برداریم می توانیم به رغم همه ی تفاوت ها در اندیشه و افکار و حتی رفتار ، همدیگر را عاشقانه دوست بداریم و البته طبیعی است هرچقدر فردی با ما نزدیکتر باشد از حهات مختلف تبدیل می شود به دوست صمیمی و همراز ..و از این نوع دوستان یکی هم بسنده است که به اصطلاح " رفیق طریق " باشد ..و اگر ما بتوانیم به عقاید همدیگر احترام بگذاریم و در برخورد با افراد در خصوص مسائلی که حساسیت طرف مقابل روی ان خیلی زیاد است مناقشه ننماییم و صرفا با لحن احترام با رعایت ظرفیت ها و تحمل ها به نقد و بررسی بپردازیم گویا شرط مروت بجا اورده ایم ...به جای انکه اصل را سخن گفتن بگذاریم اصل را سکوت بگذاریم و سخن گفتن را به مقدار ضرورت انجام دهیم به جای انکه اصل را بر کنش و واکنش بگذاریم اصل را بر ارامش و ترک بگذاریم مگر به هنگام و به مقدار ضرورت ..و بیش از انکه به رد و ایراد همدیگر بپردازیم خودسازی پیشه نماییم و بیش از انکه مراقبت همدیگر باشیم مراقب دست و زبان و به خصوص خیال خودمان باشیم و اگر همه ی ما احساس کنیم که از دست همدیگر در امنیت و ارامش هستیم جهان جای بهتری برای زیستن خواهد بود و در بستر این ارامش، دادوستد افکار و تعاطی ارائ و اندیشه ها به رشد و تعالی ازادانه و خردورزانه و ایمان ازادانه ی افراد کمک خواهد کرد ..و ما همه در فضای ازادی بیان با حفظ حرمت همه ی افکار و اراء نظرات خود را به معرض نظر و نقد همدیگر خواهیم گذاشت و بدین ترتیب به همدیگر و از همدیگر می اموزیم ..

زهـرا پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:32 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلامبزرگوار

اینکه ترک آرزو کنیم در شب آرزوها خودش یه آرزو نیست؟

سلام بر شما ..البته آنچه شما می فرمایید :ارزویِ ترک ارزو ،از قبیل لذتِ ترک لذت است در این شعر : اگر لذتِ ترکِ لذت بدانی دگر لذتِ نفس لذت نخوانی .

. سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ق.ظ



از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای ؟

پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم!

اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!

گفت : تو اشتباه می کنی!

زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!

جبران خلیل جبران






برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد