salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب 53

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد

نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد

اگر به آب ریاضت برآوری غسلی

همه کدورت دل را صفا توانی کرد

ز منزل هوسات ار دو گام پیش نهی

نزول در حرم کبریا توانی کرد

درون بحر معانی لا نه آن گهری

که قدر و قیمت خود را بها توانی کرد

به همت ار نشوی در مقام خاک مقیم

مقام خویش بر اوج علا توانی کرد

اگر به جیب تفکر فروبری سر خویش

گذشته‌های قضا را ادا توانی کرد

ولیکن این صفت ره روان چالاکست

تو نازنین جهانی کجا توانی کرد

نه دست و پای اجل را فرو توانی بست

نه رنگ و بوی جهان را رها توانی کرد

تو رستم دل و جانی و سرور مردان

اگر به نفس لئیمت غزا توانی کرد

مگر که درد غم عشق سر زند در تو

به درد او غم دل را روا توانی کرد

ز خار چون و چرا این زمان چو درگذری

به باغ جنت وصلش چرا توانی کرد

اگر تو جنس همایی و جنس زاغ نه‌ای

ز جان تو میل به سوی هما توانی کرد

همای سایه دولت چو شمس تبریزیست

نگر که در دل آن شاه جا توانی کرد

نظرات 1 + ارسال نظر
دریا جمعه 1 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:08 ق.ظ

اشعارتون با رنگ های شادتاثیر گذار تر است.....گفتم برای این اشعار زیبا کسی نظری ارائه نداده است ولی دریا همه را خریدار است وگوش می کندشعر ممزوج با جان ادمی است....سپاس

همین ما را بس است و بسنده الیس الله بکاف عبده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد