salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق 39/ روز عشاق

هر جا که باشی و در حال که باشی جهد کن تا محب باشی و عاشق باشی و چون ملکه شود همیشه محب باشی در هر زمان . ( روح مجرد ،ص 446)  
نظرات 7 + ارسال نظر
سهبا شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:43 ب.ظ

سلام .
شرایط این روزهایم به گونه ایست که دارم سعی می کنم از مقوله ای به نام دل و هر آنچه دلبستگی ست رها شوم . دارم تمرین دل کندن می کنم از هر آنچه رنگ تعلق به خود می گیرد ! استاد عزیز , آیا این دل کندن ها هم می تواند رنگی از خودخواهی به خود بگیرد ؟

سلام و صد سلام
علیکم انفسکم . خود را باش . خود را بشناس .
زخود ببر زغیربریدن چه فایده تن پاره ساز جامه دریدن چه فایده
دل سراپرده محبت اوست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ...

از بیت مظلم و خانه تاریک نفس باید بیرون آمد ...
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
کار خود کن کاربیگانه مکن در زمین دیگران خانه مکن

جمله خلقان سخرۀ اندیشه اند زین سبب خسته دل و غم پیشه اند
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
در خانه اگر کس یک حرف بس است
انکس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست ...

کشاورز یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ق.ظ

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود

گر جان بشود مهر تو از دل نشود

افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل

عکسی که به هیچ وجه زایل نشود

.
"شیخ ابوسعید ابوالخیر"

هر گز م نام تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سروخرامان نرود

سهبا چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ق.ظ

سلام استاد بزرگوارم . فرارسیدن نوروزی دیگر را در آستانه بهار به شما تبریک می گویم و امیدوارم هماره شاد و پیروز باشید .

سلام و درود برشما
بسیار سپاسگذارم
همواره جانتان به فروغ حق روشن باد

مشاوره سنگ صبور سعا شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ق.ظ http://loloaman77.blogfa.com

کاش عاشق اینقدر تنها نبود...
کاش دلبستن فقط رویا نبود...
کاش لیلی دست مجنون می گرفت...
تا که مجنون در پی صحرا نبود...

عشق ،تنها معنا می شود
دل بی بستگی ها دریا می شود
داستان لیلی و مجنون همینجا برپا می شود

زهرا سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام بزرگوار
امیدوارم سال جدید سالی پر از خیر و برکت برای شما باشه
محب بودن یعنی دوستدار بودن درسته؟
یعنی باید همیشه دوستدار باشیم و محبت کنیم؟

سلام و صد سلام
برای شما هم دعا می کنم خداوند بهترین مصلحت ها را رقم زند
و دعا می کنم هوای خدا را داشته باشید بیش از پیش
همان که شما را این گونه در زمره محبان دراورده است
اری محب بودن یعنی دوست داشتن و دوستدار بودن
چه آنکه محبت و دوستی جوهر وجود و گوهر غیب و شهود است
محبت و دوستی ،وصفِ نفس و جان و روح آدمی است
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست ....
یک مادر همیشه دوستدار فرزندش است ..حتی به گاه تنبیه و بی اعتنایی
در واقع جریان رحمانیت خداوند باعث خلقت ما شده است و تنها کاری که باید انجام دهیم آن است که مانعی در سر راه این جریان در وجودخویش نباشیم ..نفس اماره و ابلیس در واقع کارشکنی می کنند در عبور جریان رحمانیت از جان و جهان ما ...هیچ تردیدی نیست که باید بر غلظت و شدت محبت بیفزاییم و هیچ حد و مرزی نشناسیم و قید و بندهایی که محبت را کم فروغ می سازند از ذهن و ضمیر خویش بزداییم و البته گذر از نفس لازمه ان خواهد بود و تمام مشکل همینجاست ...ولی اگر کسی طالب حق باشد راه همین است (اهدنا الصراط المستقیم )

مریم یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام
و... حاضر

سلام
و ....شما که همیشه حاضرید
ظاهرا ما هستیم که غایبیم
انشاالله همیشه در حضور باشید

مریم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

در وصل هم به شوق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب آتشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو می سوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
باور مکن که طعنه طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم
لب بر لبم بنه به نوازش دمی چو نی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

سلام استاد
در مکتب عشق چون شمایان دل ما به ناکجای آبادش میرود

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند

قاصد منزل سلمی که سلامت بادش

چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند

امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند

گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند

یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز

که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند

شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد

قدر یک ساعته عمری که در او داد کند

حالیا عشوه ناز تو ز بنیادم برد

تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند

گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست

فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند

ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز

خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
سلام و صد سلام ...
و شما که خود عشقید انشاالله سالم و شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد