salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق 34/

       مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ      که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن 


      نام من رفته است روزی بر لب جانان به سهو     اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز

       در ازل داده است ما را ساقی لعل لبت            جرعه جامی که من مدهوش ان جامم هنوز 

      

نظرات 5 + ارسال نظر
سهبا جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ب.ظ

ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
چون سنگ دلان دل بنهادیم به دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم
گویی همه عالم ظلماتست و تو نوری
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن
ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری
جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری
در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق
گویند مگر باغ بهشتست و تو حوری
روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد
لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری
سعدی به جفا دست امید از تو ندارد
هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری

سلام استاد . آدینه تان پر از خیال دوست .

..وسلام برشما ارزو می کنم شاد و همچنان عاشق و پرفروغ و بالنده باشید ..و همه روزها و شب هایتان به ویژه در این پاییز سرد از گرمای حضور حضرت دوست سرشار باد ..
***
از شما چه پنهان چند ماهی است یک نشست هفتگی دارم شب های چهارشنبه ..تفسیر و تحلیل عرفانی -فلسفی اشعار حافظ ..و انچه در ان مجلس جنون می رفت ورای قیل و قال و مسئله بود .. شاید از همین رو توفیقم در گفتگو با دوستان در اینجا بسیار کم شده است ..گاه با خود می اندیشم که گزارشی کوتاه از ان نشست در وبلاگ ارائه شود ..ولی این به همت همراهان و دوستان بستگی دارد ...که همتشان از این بنده ی ناچیز بسی بیشتر است ..

سهبا شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ


صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
بختم نخفته بود که از خواب بامداد
برخاستم به طالع فرخنده فال دوست
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست
هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست
مقبل کسی که محو شود در کمال دوست
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار
زنگارخورده چون بنماید جمال دوست

باز هم سلام . امروز صبح که سعدی رو باز کردم تا تفالی بزنم و این شعرش اومد , راستش جا خوردم . چون احساس کردم یک جورایی تکمله صحبت های دیروز استاد دینانی بود در مورد تمنای دوست از دوست . و حالا که دارم پاسخ شما رو میخونم ...
باور کنید هر وقت برنامه معرفت رو می بینم حسرت می خورم که کاش امکان استفاده از حضور اساتیدی چنین برایم فراهم می شد و حالا شما با این سخنانتان بیشتر حسرت به دلم کردید ! خب استاد بزرگوار , حتی در حد فهم اندک ما , کاش کمی از این نشستتان برایمان بنویسید . کاش امکانش برای ما هم فراهم بود ...

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
***
فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

سلام بر شما ..آری واقعیت این است که : اوقات خوش ان بود که با دوست به سر شد باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود ...
و عاشقان به این مرتبه می رسند که : چنان پرشد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم ..انشاالله ..محور ان نشست ها در واقع همین آئین دوست یابی است و اینکه واقعا چگونه می توان واقعا در جان خویش جمال دل آرای حق را دید ...هرچند آنچه مهم است نتیجه گیری نفسانی و حضور انفسی است که بیگمان برای شما حاصل است ..و درواقع چه بسا بهره انفسی شما از بهرۀ کسانی که ظاهرا در نشست حضور می یابند اگر بیشتر نباشد کمتر هم نباشد ...پس اگر شما واقعا با تفکر و سیر و سلوک عقلانی و عملی در زندگی به حضرت دوست توجه نمایید و او را دریابید و از خدا فقط خدا را تمنا کنید مقصود حاصل است و حضور ظاهری در این نشست ها برای شما تحصیل حاصل است ...و همین که شما نوع حسرت هایتان از این سنخ است خودش جای بسی شکر و خرسندی است ...و نشانه رقاء و ارتقاء نفسانی شماست ...پیوسته در حضور حق باشید

کشاورز دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 ب.ظ

یارب این میخانه ها را در پناه خویش دار
سالکان از باده مست و ساقیان درویش دار

زادروز باده چون پیمانه ها برخاستند
ساغر من از سر رحمت کمی در پیش دار

O Lord! Please keep these taverns in thy heart forever
Grant drunkenness to seekers and generosity to cupbearers
In the birthday of wine when cups rise up to 'cheers'
Please take mine a little bit closer to thee, the majesty.

بسیار سپاسگذارم از توجه و زحمت شما در نگارش برگردان انگلیسی این شعر زیبا و سراسر شور و شعور ...
توفیقتان افزون ...حق یارتان

پروین عابدی دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ب.ظ http://www.khosheyeparvin.persianblog.ir

سلام

ممنونم از شما
زحمت کشیدید . انشالله خدا مادر بزرگوارتون رو رحمت کنه و روحشون شاد باشه .

سلام برشما
خواهش می کنم . از لطف و توجه و همدردی و همدلی شما هم سپاسگذارم و خدا را بر این نعمت مرا یارای شکر نیست

الــــــــــی... پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:04 ب.ظ http://goodlady.blogsky.com

یک مشت کتاب و دفتر و دیگر هیچ

اندوخته ای مختصر و دیگر هیچ

ـ یک مشت کتاب و دفتر و دیگر چه؟

یک مشت کتابِ دیگر و دیگر هیچ...

سپاس گذارم از شما که با این سروده زیبا به این خانه لطفی تازه بخشیدید
مهرتان افزون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد