salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق 32

در اینجا همه کنسرت ها تنها آهنگ عشق می نوازند و همه بازرگانان تنها  کالا ی عشق دادو ستد می کنند  و همه شبکه ها ی تلویزیونی و ماهواره ای اعم از درون مرزی و برون مرزی و اعم از  ملی و استانی  سیمای عشقند  و گوش ها جز عشق نمی شنوند و چشم ها جز عشق نمی بیننند و از آسمان تنها باران عشق می بارد و از زمین تنها عشق می روید و دولت ها همه دولت عشقند (دولت ان باشد که بی خون دل آید به کنار )  و ملت ها همه ملت عشقند- ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست ..و  همه پوشش عشق بر تن دارند و بر گرد کعبه عشق طواف می کنند در محراب عشق از خون جگر طهارت می کنند و نماز عشق اقامه می کنند و خاک میکده ی عشق را زیارت می کنند ..و تنها در این سرزمین است که "انسان " معنا می شود و عشق مبنا -طفیل هستی عشقند آدمی و پری . پزشکان طبیب عشقند - طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند چه را دوا بکند - و آموزگاران جز عشق درس دیگری ندارند و در کتاب ها جز عشق چیزی نمی نویسند و مترجمان جز عشق ترجمه نمی کنند و مشق شب دانش اموزان تنها مشق عشق است و سربازان سربازی در راه عشق را می اموزند و فرماندهان  در پادگان عشق درجات عشق را در سلسه مراتب فرماندهی تجربه می کنند  و در دانشکده های فنی و مهندسی فن عشق تدریس می شود -عشق می ورزم و امید که این فن شریف چو هنرهای دگر موجب حرمان نشود - دادگاه ها تنها به دعاوی عاشقان رسیدگی می کنند و تنها بر اساس قانون عشق داوری می کنند مدیران عاشقانه مدیریت می کنند و مردان و زنان و کودکان نه مردسالار و زن سالار و کودک سالار که همه عشق سالارند     واعظان پندشان همه عشق است و الامر یومئذ لله  ،خانه ها همه خانه عشقند و کارخانه ها تنها عشق را فراوری می کنند و صادرات و واردات همه عشقند که در گمرگ عشق بی درنگ ترخیص می شوند ..و سرزمین عشق فقط هفت شهر دارد و یک کوه به نام قاف و البته سی مرغ وآغاز و انجام همه کس و همه چیز عشق است و همه راه ها به عشق ختم می شود

نظرات 8 + ارسال نظر
هادی چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ق.ظ

حقا که اکسیر عجیبی است...عشق
..وچه بی نصیب شد دنیای امروز از این اکسیر حیات..
کاش ما قدر بدانیم این گوهر بی بدیل را
...میشود سفرما هم سفرعشق شود؟
..در اخرین ساعات حضورم بهترین حالات را برای شما ارزومیکنم..
..ومیدانم که دراین سفر بی شما نخواهم بود..
وجود سرشار از عشقتان هماره درس اموز عشق باد..
.............................
.............................

حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ متی ماتلق من تهوی دع الدنیا و امهل ها ...
و انشاء الله شما که بیگمان در این سفر شگفت انگیز و سرشار از رمز و راز حائز برترین و دل انگیزترین حالات خواهید بود .. چشم براه ارمغان های تازه ی تان از این سفر می مانیم ..

الـــــی پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:53 ب.ظ http://goodlady.blogsky.com

و ما فکر میکردیم همه ی راهها به رم ختم میشود
عجب تصوری داشتیم ها!

مریم یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com



مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا

زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای

رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی

گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی

جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری

شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو

زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن

گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم

چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر

بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

شکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حد تو

کآمد او در بر من با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم

کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم

شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک

کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق

بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم

زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم

یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر

کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان

کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم

سلام مهربان استاد مکتب عشق

و سلام بر شما یار پاکنهاد و روشن بین مکتب عشق
که مشق عشق را بر لوح دل می نگارید و بر زبان و بیان و بنان جاری می سازید ...عشقتان بیکران و در فزون باد..و مهرتان ماندگار و سرای وجودتان اکنده از مهر ...


یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی روضه امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

الـــــی دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ق.ظ http://goodlady.blogsky.com

ما را کبوترانه وفادار کرده است

آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگیت مرا

از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را

در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود

ما را کرامت تو گنه کار کرده است

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است

تنها دقایقی چند تاخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم آیینه و گفت

احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

گفت خوابی , سالها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می کنم , آه

عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش

او برای همیشه دیر کرده است

زهرا پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ب.ظ

عید قربان؛

پرشکوه ترین و زیباترین؛

جلوه ی تعبد، در برابر خالق یکتا؛

بر شما مبارک باد ...
سلام بزرگوار

خجسته روز قربان میعادگاه فنا بر شما هم همایون و فرخنده باد ..

سلام و صد سلام بر شما ..
بالنده و شاد باشید

مریم جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام مهربان استاد مکتب عشق
عیدتون مبارک
ایشالله حاجی بشین

سلام ..انشاالله در معیت شما ...
ثواب روز ه و حج قبول آنکس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد
تا توانی زیارت دل ها کن کافزون ز هزار کعبه آمد یک دل
با این حساب همین اکنون که پیام تان را می خوانم و به ان پاسخ می دهم می توانم و می توانیم حاجی باشیم اگر بدانیم و بخواهیم ..

سهبا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:44 ب.ظ

چقدر تعریفتان از این سرزمین رویایی که بی شک با مدینه فاضله می توان آنرا تعریف کرد , با تصویر سرزمین ما مطابقت دارد استاد !

سلام . شما که خود معنای عشقید , اما برای ما هم دعا بفرمایید در این روزهای عزیز . اعیادتان مبارک استاد بزرگوار .

سلام و درود برشما ..به تعبیر زیبای مولانا : اصل ارض الله قلب عارف است .
سرزمین عشق یک سرزمین انفسی است که در طی سلوک انفسی به دست می اید و این سفر با جوانح طی می شود و به مقصد می رسد و با سرزمین آفاقی و سفر آفاقی که با جوارح پیموده می شود فرق دارد...
امیدوارم دل های همه شما و ما و دوستان سرشار از عشق ناب و بی مرز و بیکران و بحت و بسیط باشد ،صرف العشق ..
و این روزهای فرخنده که صاحبان آن ، مرکز و محور و سرچشمه و مبدأ و مسیر و منتهای سرزمین عشق و دلدادگی اند بر شما نیز خجسته باد.
سرزنده و سربلند باشید.

سهبا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ب.ظ

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم
پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق
که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی
برکنم دیده که من دیده از او برنکنم
خود گرفتم که نگویم که مرا واقعه‌ایست
دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم
در همه شهر فراهم ننشست انجمنی
که نه من در غمش افسانه آن انجمنم
برشکست از من و از رنج دلم باک نداشت
من نه آنم که توانم که از او برشکنم
گر همین سوز رود با من مسکین در گور
خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم
گر به خون تشنه‌ای اینک من و سر باکی نیست
که به فتراک تو به زان که بود بر بدنم
مرد و زن گر به جفا کردن من برخیزند
گر بگردم ز وفای تو نه مردم که زنم
شرط عقلست که مردم بگریزند از تیر
من گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم
تا به گفتار درآمد دهن شیرینت
بیم آنست که شوری به جهان درفکنم
لب سعدی و دهانت ز کجا تا به کجا
این قدر بس که رود نام لبت بر دهنم

سلام استاد . گاهی عجیب دلتنگ می شوم به حس و حال این سرا و صاحبش ...

...
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کزآتش درونم دود از کفن برآید

..سلام وصد سلام ....بر بانوی مهر و میعاد صدق و میزان رفق و مصداق عشق ..انکه اغازش ازو و انجامش بدوست ...وه که چه نیکو آغازی است و چه بهینه فرجامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد