یا نور
زندگی آدمی در منزلگاه های بین کثرت و وحدت ،حقیقت و اعتبار ، هستی و نیستی ، و در یک سخن بین محسوس و معقول [ماده و معنا ، ماده و یاد ] در نوسان است
و معقول همان معشوق است که
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست آنقدر هست که بانگ جرسی می اید
****
هنر آدمی است که بکوشد "او " را در هر آن و در هر جا و همه جا و در هر حال و در هر مقام پاس دارد و بلکه در مَقام ،مُقام گزیند : فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر
وشرط رسیدن به این مقام و مأوی گزیدن در دژ "او "[کلمه لااله الاالله حصنی ] ،ان است که انقدر نفس و روح خویش را با حضور اندیشمندانه و اندیشه حضور در لحظه های زندگی و در عین گرفتاری و اشتغال ها صیقل دهد که مصداق این سخن خدا گردد که فرمود : رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله ...و در زمره ی انسان هایی در آید که حتی اگر به زیرزمین هم بروند او را می یابند چون شنیده اند و دریافته اند : لوهبطتم الی الارض السفلی لهبطتم علی الله
****
کوشش انسان نیازمند کشش اوست و کشش حق نیز بی کوشش خلق ،انسان را پرواز نمی دهد
برای پرواز در اوج آسمان پرستاره ی بندگی ،بایسته و شایسته است که بکوشیم نسیم رهایی حق را که بی دریغ در ژرفای جان ما وزان است دریابیم و موانع درونی وزش این رایحه جانبخش را که جز پندار های برامده از پدیدارها و رخدادهای تلخ و شیرین جهان محسوس و گذرا چیزی نیست برطرف سازیم و بر چارسوی جهان چهار تکبیر زنیم و در کنار او بنشینیم و باشیم و بمانیم و بشنویم و ببوییم و ببوسیم : بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن .انا جلیس من ذکرنی : من همنشین کسی هستم که یادمن نماید .
جمله آخر کل مطلب رو گفت.
من همنشین کسی هستم که یاد من نماید
سلام بزرگوار
دلم تنگ شده بود واسه این مکتب های عشق
ممنون
سلام برشما ..
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
سلام استاد اندیشه و تفکر
من همنیشن آنم که ذکر من بگوید
مگر میشود نام خدا را صدا زد و جوابی نشنید
گوش سر نه گوش جان می خواهد
آنقدر در روزمرگی ها و وابستگی های دنیاییمان غرق هستیم که یادمان می رود همنشین اصلی همان است که اگر لحظه ای چشم از ما بردارد دنیایمان زیر و رو می شود
آنقدر به تعلقات دنیایی دل بسته ایم که یادمان می رود که خدا همین نزدیکی منتظر صدای ماست تا اجابت کند
آنقدر به هر طناب پوسیده ای چنگ زده ایم که یادمان رفته که طناب فوق قوی اوست که ما را اینگونه سرپا نگه داشته
جالب است که باهمین موضوع بروز هستم
آنقدر مشتاق حضورتان هستم که می دانم حرفهایتان تکمیل کننده مطالب من خواهد بود
سلام و درود برشما رهپویان طریق نور
....
چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم
بسیار زیبا و موجز وکامل بود - توفیق شما رو از خدا میخواهم
سپاس از توجه شما
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفریند .
عشق همچون طوفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند ...
عشق در قلب و روحتان جاودان ...
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از ان