salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مکتب عشق 16

کس ندانست که منزلگله معشوق کجاست    انقدر هست که بانگ جرسی می آید

نظرات 2 + ارسال نظر
سهبا شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ب.ظ

نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
در سرای به هم کرده از خروج و دخول
شب دراز دو چشمم بر آستان امید
که بامداد در حجره می‌زند مأمول
خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول
بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند
که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول
چنان تصور معشوق در خیال منست
که دیگرم متصور نمی‌شود معقول
حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق
چنان شدست که فرمان عامل معزول
شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش پادشه به نزول
بر آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول
به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول
مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی
چه نسبتست بگویید قاتل و مقتول
مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش
دریغ باشد پیغام ما به دست رسول
درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست
چو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول

سلام استاد . طاعاتتان قبول حق . التماس دعا .

سلام ...ارمغان زیبای تان در آغازین ساعت های ماه وصال خانه ی وجود را از وجد و سرور آکنده ساخت ..سازه ی هستی تان سرشار از مستی باد و نیایش شوق انگیزتان بر استان حق شامل و فراگیر بندگان و مشمول نگاه مهرانگیز خدا ..

زهـرا دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ق.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

کس ندانست که منزلگله معشوق کجاست
سلام بزرگوار
خدا رو شکر که خدای بزرگی داریم که نمیذاره هیچکس از این سفره بی نصیب باشه
هرکسی به قدر خودش از این مهمانی بهره می بره
کاش بهترین بهره ها را از این ماه داشته باشیم
التماس دعا

سلام بر شما
سپاسگذارم از توجه شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد