salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

پیامبر اسلام از زبان خودشان/ از زبان دیگران

کنت نبیاو کان ادم بین الماء و الطین : من پیامبر بودم در حالی که ادم بین اب و گل بود (هنوزافریده نشده بود )

 

اول ما خلق الله نوری : نخستین آفریدۀ خدا نور من است .


انا و علی ابوا هذه الامه : من و علی دو پدر این امتیم .


*****


"اگر همه ی هفت میلیارد انسان روی زمین بشوند فارابی بازهم جا دارد که خداوند بفرماید بعث فی الامیین رسولا" (اقای جوادی آملی ).


و ما میگوییم : اللهم اشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا

خدایا شکایت ما این است که حقیقت نبوت (وحی و الهام الهی) در  صحنه ی ذهن و جان ما نیست و حقیقت ولی خدا در وجود ما حضور ندارد ...

نظرات 1 + ارسال نظر
سهبا دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام استاد بزرگوار . روزتان بخیر . عیدتان مبارک . به مناسبت عید مبعث , تفالی زدم به اشعار سعدی یا حافظ , هدیه به دوستان عزیز . سخن حافظ با شما اینگونه شد :

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گرچنان که در آن حضرتت نباشد یار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
زحسرت قدوبالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد مارا
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست

سلام برشما
بسیار خرسند شدم و صمیمانه از شما سپاسگذارم از اینکه تا این اندازه یادمی کنید دوستان را ...ان هم با تفأل لسان الغیب ..انرا به فال نیک می گیرم و از خدا برای شما از ژرفای جان بهترین ها را مسئلت می کنم و می خواهم که از جام معرفت نبوی و اخلاق محمدی شما را سیراب سازد و جان و جهانتان را با عطر دل انگیز عشق محمد و آل محمد که اکسیر حیات انسانی است بیاکند ...مهرتان ماندگار و فروغ نگاهتان پرتلألؤ باد ..
جان نقد محقر است حافظ از بهر نثار خوش نباشد و سرانجام ،لسان الغیب در پاسخ شما می فرماید !!!!:
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان که فراموش مکن وقت دعای سحرم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

**********

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد