salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

شکوه مهربانی

به یاد همه ی مهربانی های"  او"
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن هاو شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب مینگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترابه نام صدا می کنند
هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درختها لب حوض
درون اینه پاک آب می نگرند
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو درترانه من
تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من
چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم همزدنی
میان آن همه صورت تراشناخته ام
به خواب می ماند
تنها به خواب می ماند
چراغ
اینه
دیوار
بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست ازتو می گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستیکه ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو یاد همه چیز را رهاکرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
اگر ماه بودم ، بهرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم

وگر سنگ بودم ، بهرجا که بودی

سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی ، به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی

وگر سنگ بودی ، بهرجا که بودم

مرا می شکستی ، مرا می شکستی

نظرات 5 + ارسال نظر
هادی چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام بر برادرم..
و سلام بران عزیز سفر کرده برادرم..
..نمیدانم چه حکمتی است در این هجران.. ولی مطمئنم که هیچ ماجرایی بیحکمت نیست..
شاید گاه در این هجران..در این غم.. در این سوختن.. مقدمات وصالی بزرگ فراهم میشود..
نمیدانم..
اما با همه وجودم..همه خیر را برای شما از خدای بزرگ میطلبم..

سلام بر برادر گران قدر و عزیز الوجود و سلام برسلام شما ...
واژه های سرشار از زندگی و مهر تان روحم را می نوازد و اکنده از سرور می سازد .....و الحمد لله که هنوز خداوند بندگان خودش را که بهره ای از ان مهربانی دارند به ما می نمایاند تا مرهمی باشد بر فقدان " مهربااااااااااانی هایش " ....و خدا کند که ما هم از ان مهربانی نصیبی و بهره ای داشته باشیم تا سنخیتی حاصل شود و در عالم ملکوت و جبروت به حسرت عظیم و بیکران دوری از مهربانی دچار نشویم ... و دست کم نمی با شیم در یم مهربانی و قطره ای با شیم در اقیانوس محبت .....

. پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام

یاد عزیز سفر کرده گرامی

من هم پس از ان دوری بعد از غم محجوری .........

یک شاخه گل بردم به برش ...........

سلام ....ممنون هستم از توجه شما ...

. پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام

اونقدر بی دقت بود که غلط املایی داشتم اگه خواستید تا یید کنید لطفا غلط امللای مهجوری را درست نمایید

سلام ...شما تصحیح فرمودید ...ظاهرا نمی توان نظر را ویرایش کرد یعنی فقط می توان تایید یا پاک کرد ...

ازادی جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ب.ظ

سلام استاد ایام فاطمیه همه یاد مادرشون میکنن خیلی هوایی میشن حق میدم دعا میکنم خدا مادرتونو بابی بی زهرا همجوار کنن مادر منم مریضن دعا کنید واسشون
مرسی

سلام ...خدا سایه ی همه مادر ها را بر سر ما مستدام فرماید و همه ی بیماران و مادر شما را شفای عاجل و کامل به حق اسم هوالشافی عنایت فرماید . آمین

ایشان مهربانی مخصوص داشتند ...واقعیت این است که من در این یکسال گویی گوهر مهربانی را در دنیا گم کرده ام و دیگر به ان عمق و خلوص و عیار و گستردگی در هیچ جا نمی یابم ...همه ی دوستان سرشار از مهربانی و لطف اند ولی ایشان چیز دیگری بود : ای برتر از قیاس و گمان و فهم از انچه خوانده ایم و شنیدیم و دیده ایم ...اصلا فوق تصور بود فروغ مهربانی و معصومیت و مظلومیت در چهره شان ..مثل اینه بودند و اب ابی اقیانوس ..اصلا بحر قلزم اندر فهم ناید
گویی زندگی دیگر برای من معنا و عطر و طعم خود را از دست داده است و ادمی را ماننده ام که از بهشت به زمین هبوط کرده است ...آاری روزهای پس از ایشان برای من در قیاس با روزهایی که با ایشان بودم مانند پس و پیش از هبوط ادم است ...
گلی گم کرده ام می جویم او را به هر کس می رسم می بویم او را ...

سهبا جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام استاد بزرگوار . روزگارتان به خیر وسلامت .
راستش وقتی از هجران می گویید و غم دوری و اینهمه فاصله , نمیدانم چه بگویم , الا اینکه می دانم وقتی عطر کسی در عمق لحظه های شما جاریست و لحظه ای از یاد شما فارغ نه , یعنی بر مرگ فائق آمده و به آن می خندد !
شاید که نه , حتما , به قول برادر بزرگوارمان , حکمتی در این کار نهفته است که او خود بهتر می داند ...
در هر حال , خداوند روح ایشان را غریق رحمت کند و دل شما را سرشار صبر و آرامش ...
در پناه مهربانی های همیشه اش باشید استاد عزیز .

سلام برشما ...به یاد همه ی مهربانی هایش ...مهربانی هایتان را ارج می نهم به خدای مهربان می سپارم شما را نیز...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد