salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

مادر

...مادر چه غریبانه رفتند از این خانه    هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

نظرات 2 + ارسال نظر
نرجس جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ

مادر به آغوش مادر حقیقی بازگشت ! اما آنکه حقیقت همیشگی ست همین نزدیکی هاست , در کنار ما , از رگ گردن نزدیکتر ...
و ما ........
نمی توانم بگویم , وقتی خرما در دستانم هست .... مرا ببخشید .

...او بازگشت..اما ما چه ..او نزدیک است ..اما درد ما دوری مااست و بی بهره ماندن از فیضان ان ولی خدا که جریان عشق او را با دل ما برقرار می ساخت ..و اینک ما مانده ایم و خیره بر در ....ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ..ما گریان بر وضع و حال و روزگار خویشیم ..که مستی غنودن در مستی حضورش ما را از بهره گیری از عشق غافل ساخته بود و اینک زمانی به خود امدیم که دیگر در برما نیست ..!!! واحسرتا علی ما فرطت فی جنب الله ....اری ای عزیز داستان ،روایت ان حسرت جانکاه رستاخیز است ..

سایه شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

مادر !...که تاهست نمیدانیم که هست و تا رفت نفهمیدیم که رفت ؟!!

ما می مانیم و حسرت ...

...مادری دارم (داشتم )بهتر از برگ درخت ..!!بسی سپاسگذارم از شما ..سایه ی سایه بر سرمان مستدام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد