می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ،
آمد آنجا لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
زندگی فاصله ی آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می
ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است،
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
زندگی، باور دریاست در اندیشه ی ماهی، در تنگ
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست
سلام .
امروز این شعر رو از پشت خطوط تلفن , برای دوستی می خواندم و ... صدای گریه ش منو به خودم آورد .......
ممنون استاد .
سلام ..برشما ..کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ....شاید کار ما این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم ...
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه ی پاک حیات ست ، میان دو سکوت
سلام
خیلی وبلاگ پرمحتوایی داری
متن قشنگی بود
ممنون از اینکه به من سر زدی
بازم منتظرم بیاااااااااا
سلام برشما . خوش امدید . و سپاس از اظهار نظر شما . سرافزاز و شاد باشید .
زندگی آبتنی کردن در حوضچه ی اکنون است
..کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ شاید کار ما این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم ....مهرتان ماندگار