دیرگاهیست بالهایمان را آویخته ایم به جالباسی عادت کرده ایم به زمین زمین جای گرم و نرمیست چه غم که دلهایمان را آب برده است.......... اینجا و آهوان وحشی اینجا و لعبتکان همیشه حاضر پرواز چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیوانه ام مگر .
...و این عادت ..چه شگفت انگیز است ...و تنها دل است که به سوی روشنایی باز می شود ..و راه می برد ..و به تعبیر اهل دل: هر ان دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از اب و گل نیست
مانند غمزه ی باران نجیب بود چون کوه بود ومقاوم،عجیب بود من ریشه ام زریشه ی اوجان گرفته بود بعد ازخدای ، به من او قریب بود وقتی دلم تا شب باران رسیده بود او مرهمی برای دلم،اوطبیب بود سجاده اش عطرخوشی داشت ، یادآن گویی پرازشکوفه ی نارنج وسیب بود او مادرم، مادرخوبم، خدای من او که برای من،آیه ی امن یجیب بود وقتی که رفت این دل من بس غریب ماند مثل خودش که مثل غریبی، غریب بود
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
نمیدانم دیگر بار چه بگویم
...و انکه امیر سخن بود فقط فرمود : و انا نقطه تحت الباء ..و به کمیل در تبینن حقیقت سرانجام سخنش این بود که :اطفأالسراج فقدطلع الصبح
دیرگاهیست بالهایمان را آویخته ایم به جالباسی
عادت کرده ایم به زمین
زمین جای گرم و نرمیست
چه غم که دلهایمان را آب برده است..........
اینجا و آهوان وحشی
اینجا و لعبتکان همیشه حاضر
پرواز چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیوانه ام مگر .
...و این عادت ..چه شگفت انگیز است ...و تنها دل است که به سوی روشنایی باز می شود ..و راه می برد ..و به تعبیر اهل دل: هر ان دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از اب و گل نیست
مانند غمزه ی باران نجیب بود چون کوه بود ومقاوم،عجیب بود
من ریشه ام زریشه ی اوجان گرفته بود بعد ازخدای ، به من او قریب بود
وقتی دلم تا شب باران رسیده بود او مرهمی برای دلم،اوطبیب بود
سجاده اش عطرخوشی داشت ، یادآن گویی پرازشکوفه ی نارنج وسیب بود
او مادرم، مادرخوبم، خدای من او که برای من،آیه ی امن یجیب بود
وقتی که رفت این دل من بس غریب ماند مثل خودش که مثل غریبی، غریب بود