salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

!!!!!...؟؟

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبودور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود
یا رب آیینه ی حسن تو چه جوهر داردکه در او آه مرا قوت تاثیر نبود
سر ز حسرت به در میکده‌ها برکردمچون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردمهیچ لایق ترم از حلقه زنجیر نبود
نازنینتر ز قدت در چمن حسن نرستخوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به زلف تو رسمحاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمعجز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
آیتی بود ز عذاب انده حافظ بی توکه بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود


نظرات 2 + ارسال نظر
حسن جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ب.ظ

سلام.خوب هستین؟
چرا خدا انسان را آفریده؟
ممنون از جوابتون.

سلام برشما . ممنون از لطف شما . به لطف خدا .
فلسفه و علّت خلقت نه تنها انسان بلکه کلّ نظام آفرینش، ظهور و نمود عالم هستی است که مبدأ آن ذات اقدس حقّ است مثل نقّاش و خطّاطی که تا استعداد خود را به روی پرده نیاورد کسی از آن مطّلع نخواهد شد و کمال آن استعداد درونی به ظهور و بروز برونی خواهد بود. بنابراین علّت خلقت انسان که آئینه اکمل اسماء و صفات الهی است همان بروز و ظهور کمالات ذات پروردگار است و در این راستا هر فرد به عنوان مظهری تامّ قابلیّت متحقّق شدن به کمالات لایتناهی و فعلیّتهای نهادینه شده در ذات خود را دارا می باشد
منبع :(http://www.maktabevahy.org/Services/Forum/View.aspx?QuesId=1330



خداوند بر اساس یک حدیث قدسی فرمود: کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف. من گنجی پنهان بودم پس دوست داشتم شناخته شوم پس افریده ها را افریدم تا اینکه شناخته شوم. انسان یک خلقت داشته است در احسن تقویم و یک هبوط فی اسفل سافلین ...خدا فرمود : انی جاعل فی الارض خلیفه : انسان قرار است جانشین خدا و تجلی گر عشق مطلق او به همه هستی باشد با گزینش و بینش خویش از راه به فعلیت رساندن قوای ادراکی و تحریکی خود به دست پروردگار : عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست باشد ..انچه انسانیت انسان را به وی می نمایاند عشق ورزی به ذات حق در کان وجود خلق و ابتهاج به ذات است که در پندار و کردار و گفتار ادمی ظهور و بروز می یابد و هنر اصلی انسان زندگی خردورزانه با جوهر عشق ورزی و دوستی است یعنی انگیزه رفتار و زندگی و فعالیت او عشق به هستی باشد و سایر انگیزه ها در درجه دوم قرار گیرد...در یک کلمه تنها انسان عاشق است که می تواند خلیفه خدا در روی زمین ..عاشق خدا و همه افریده های او و عاشق هدایای خدا که با تمام وجود از او خرسند و متشکر است و پیوسته به یاد اوست و کار او اندیشیدن در امر خدا در فعل خدا و نشانه ها و پیام های اوست که به صورت های گوناگون متجلی می گردد...و از صمیم قلب می سراید : داغ تو دارم این دلم جای دگر نمی شود ..بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود ...اری : وقتی نگاه ادمی نسبت به هستی همان نگاه مولانا به شمس باشد و ادمی جان شیفته حقیقت و نور و روشنایی داشته باشد و هستی مجازی خود را از جلوی هستی حقیقی بردارد :تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ..انگاه فلسفه خلقت خود را می یابد و می چشد و طعم واقعی حیات را در کام خود حس می کندو الا به یک پوسته بی مغز و یک کالبد بی جان که اسم انرا زندگی می گذارد به ناچار تن می دهد و سرگشته در جستجوی خویش و فلسفه وجودی خود می گردد بی هیچ پاسخ روشنی ...گرد و غبار ملال و دلزدگی پیوسته بر جان و روان او می نشیند و ضخامت لایه های این غبار گاه تا بدانجا می رسد که اساسا انسان فراموش می کند که انسان است و باید انسانیت ورزد و انسانیت را پاس دارد بلکه سراب ماده و ابزارهای معیشت ظاهری و حتی مناسک عرف و سنت های اجتماعی روز به روز ادمی را از خود خویش دورتر می سازد و به انچه برخی فلاسفه : شیئ گشتگی می نامند می رسد یا به قول مارکوزه : انسان تک ساحتی ....

سهبا شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ق.ظ

جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود ....

سلام . روزتان خوش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد