درخت دوستی بنشان که کام دل به بار ارد
درختی دشمنی برکن که رنج بی شمار ارد
الهی ما را به نقطه ای برسان که همه همدیگر را دوست باشیم
الهی چنان کن که از برج عاج به زیر اییم و داشتنی ها را دوست داشته باشیم حتی انکه در پندار ما دشمن است
پیامبر و علی نفس دشمنشان را از ان حیث که افریده خداست دوست داشتند
نفس انها یکپارچه مهر بود و رحمت و اگر اشدا ء علی الکفار بودند از جهت کفرشان بود و ثانیا رحماء بینهم بودند ...
گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
روی خلاص نیست به جهد از کمند او
مستوجب ملامتی ای دل که چند بار
عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او
سر در جهان نهادمی از دست او و لیک
از شهر او چگونه رود شهربند او
نومید نیستم که هم او مرهمی نهد
ور نه به هیچ به نشود دردمند او
او خود مگر به لطف خداوندیی کند
ور نه زما چه بندگی آید پسند او
سعدی چو صبر از اوت میسر نمی شود
اولی تر آن که صبر کنی بر گزند او .
باز هم سلامی دیگر . روزگارتان خوش .
سلا م بر شما . یا د باد ان روزگاران یاد باد
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی
انچه در مذهب ارباب طریقت نبود
خیره ان دیده که ابش نبرد گریه عشق
تیره ان دل که در او شمع محبت نبود
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها در برگ های در هم تو لانه می کنند
وقتی که بادها گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا خورشید را کجا
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت
چون هراز رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
سر برکش ای رمیده که همچون امید ما با مایی این یگانه و تنهایی
ای درخت
سیاوش کسرایی
گزینش بسیار زیبایی بود از لطف شما بسیار سپاسگذارم .
بهاری باد دل دریایی تان