salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

......۳

خدایا خودت را به ما هدیه کن   تا دیگر نیازی به هیچ چیز و هیچ کس نداشته باشیم 

خدایا تو جانشین همه نداشته ها و خواسته های براورده نشده و ارزوهای دست نیافتنی هستی  

چه می گویم اصلا تو اصل و جوهره همه هستی اصلا فقط تو هستی اری نمی دانستم و نمی فهمیدم که هماره تو را خواسته ام و در پی تو بوده ام اما چون تو را نیافته ام پیوسته در پی سراب دویده ام و اب شور نوشیده ام و تشنه تر بازگشته ام   اما انکس تو را شناخت جان را چه کند...

الهی دانستم که فقط جهل من مبدآ رنج بوده است  و اگر بیابم که نسبت هستی به رنج و لذت و بود و نبود یکی است و انچه نیست  در واقع بود نیست بلکه نمود است و بود که نمی تواند نباشد 

انگاه تمنای من همان چیزی خواهد بود و خواهد شد که هست وهر گونه حسرت و نگرانی از وجودم رخت برخواهد بست ... 

نظرات 5 + ارسال نظر
پدرخوانده پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

خدایا خودت را به ما هدیه کن

ببخشید اگه به قول ما قزوینیها من یه کم خرده جوری می کنم

ولی این تکه ازنوشته شما به نظر حقیر دارای اشکال است

برای این خداوند می فرماید که از رگ گردن به ما نزدیکتراست

پس خود را به مانماینده است


پس بهتر این است که بخواهیم که به ما فهم درکش را عطا تماید

از امام سجاد : اللهم ارزقنی حبک .خدایا دوستی خود را روزی ما بگردان ....و غایت دوستی هرکس خود اوست . و انگاه که ادمی به رنگ او دراید و در او مضمحل و فانی گردد و اثری از اونماند جز او.

سهبا جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

؛اگر بیابم که نسبت هستی به رنج و لذت و بود و نبود یکی است و انچه نیست در واقع بود نیست بلکه نمود است و بود که نمی تواند نباشد؛

این قسمت بالا رو چند بار خوندم . سئوالی که این روزها من رو حسابی درگیر خودش کرده همین بودن و شدن هست و رنجی که از بودن ها و شدن ها با انسان درگیر می شود . حس میکنم در این جمله جوابی برای من نهفته است . کاش برایم روشنتر بیان کنید استاد .
سپاسگزارم.

بسیار روشن است : روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای که چون تو پاک نیست . انچه در حال گذر است و از دست ما می رود نسبت به وجود ماجنبه خارجی دارد مانند لباس که اگر به ان تعلقی نداشته باشیم اگر پاره شد یا گم شد یا عوض شد هیچ اندوهی نداریم . اینها نمودهای یک بود هستند و در واقع فنومن هستند نه نومن . حقیقت در وجود یکی هست و ثابت هست و ما هم بدون اینکه متوجه باشیم همواره در پی او روان هستیم ولی در بین راه ها به انچه صرفا به رسم امانت به مدت کوتاه در اختیار ما قرار می گیرد و درواقع هدایای خدا برای ما هستند اینقدر مشغول می شویم و به انها انس می گیرم که اولا غافل می شویم از امانتدار بودن خود و از هدیه و امانت بودن انها و خود را مالک می پنداریم و جزء حقیقت خود و هستی تصور می نماییم و هنگام جدایی از انها یا نداشتن انها یا خواستن انها (انجه نداریم )یا خوف از دست رفتن انچه داریم همواره از رسیدن به اوج ارامش و نزاهت و فسحت و بی وزنی و بی تعلقی و عشق ورزی مطلق و بیکرانگی و ازادی محض و بحت و پاکی مطلق روح و جان و ذهن باز می مانیم .

شکیبا جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ب.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

آری کاملا درسته ...
اگر کسی عمیقا باور داشته باشه که خدا برایش همه چیز هست دیگه به هیچ کس و هیچ نیازی پیدا نمیکنه چون خدا برایش کافی هست...شرط همه ی اینها فقط و فقط و فقط یک باور عمیق هست

پدرخوانده شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ق.ظ

منظورمن دقیقا همین بود ومن نیز می گم خدا به ما هدیه شده

قبل ازاینکه من وشما بخواهیم وفقط باید فهم در آن محوشدن

یا به تعبیر شما بود شدن را تجربه کنیم

زهرا شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

سلام استاد
واقعا عالی بود من هم هر چند ناچیز و به فراخور اگاهی خودم به این نتیجه رسیده ام که جهل درد بزرگیست و شاید بزرگترین درد والبته مبدا رنج اما آنچه که مرا بیشتر می ازاراد غفلت است حتی از ان چیزهایی هم که علم داریم گاهی غافلیم.
این مطلبتون بر عمق جانم نشست ازشما بسیار سپاسگزارم.
پاینده باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد