گفته بودم چو بیایی غم دل با توبگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی....
نسبت انسان با خودش چگونه نسبتی است ؟ایا ادمی یک پویش است یا یک جنبش یک بودن است یا رفتن بازیگر است یا تماشاگر است یا داور است ...اموزگار است یا دانش اموز ....
ودر نهایت اینکه عاشق است یا معشوق ....یا معجونی شگفت انگیز از همه اینها ...
جهان انسان شد و انسان جهانی ازاین
سلام استاد.
حقیقتا انسان چیست؟
تا کنون دو چیز در شناخت این انسان برایم مسلم شده است:
اگر بماند می گندد(چون آب) و اگر حرکت کند احتمال گمراهی اش بسیار است.
اما در هر صورت دومی را ترجیح می دهم . هر چند گاهی از سردرگم شدن در مسیر بسی کوفته می شوم.
مال ئاوا(خدا حافظ).
سلام استاد.
آدرس وبلاگم رو اشتباه تایپ کرده بودم.
شرمنده.
من رو از نظرات ارزشمندتون بی بهره نکنید.
سربلند باشید.