...روزها و شب ها یکی پس از دیگری سپری می شوند بی انکه ما دریابیم راز این شدن ها را و همواره می دویم در پی سراب شناسایی راز گل سرخ و به جای انکه به تعبیر سهراب سپهری در راز گل سرخ شناور شویم و در حوضچه اکنون ابتنی کنیم ...و قدر و قیمت انات و لحظه ها و خطرات و خطورات را بدانیم و انها را شکار کنیم و به ریسمان استوار توحید دراویزیم ....و سربلند کنیم و به اسمان بیکران وجود نظری هرچند کوتاه بیفکنیم ....مشغول و گرفتار بازیچه ها و حاشیه ها و اصنام و اوثان گوناگون هستیم و اصل و حقیقت را واگذاشته ایم و ...تنگ نظران نظر به میوه کنند ما تماشاگران بستانیم
و بدین وسیله از مقام حمد و سپاس و ثنای حق که مرتبه والای رشد و بیکرانگی است باز می مانیم .....پس بیابیم او را قدربشناسیم و قدروقیمت وجودی که دادار مهربان به یکایک ما هدیه کرده است بدانیم و این هدیه و امانت خداوند را پژمرده و افسرده و عاطل و باطل نپسندیم ...ایدون باد
میبینمش و چیزی در من فرو میریزد
و شاید هم چیزی در من فرو میریزد و میبینمش
افسوس کامل ندیدمش
چیزی بزای فرو ریختن باقی مانده است.