سپهر زندگی و کهکشان رهایی
چه می شد اگر سپهر زندگی مان را از ستارگانی اکنده می ساختیم که نویدبخش رهایی باشند . ستارگانی که درخشش انها در آسمان جان و جهانمان ،اگاهی بخش و نیروزا و حرکت افرین باشند. چه می شد اگر چونان مهتاب در شب تاریک خودکامگیها می درخشیدیم و طلوع سحر رهایی و صعود و سرفرازی را به نظاره می نشستیم . و چه می شد اگر خورشید وجود ما بر همه زمین و زمان می تابید و نور و گرمای خود را بی دریغ نثار می کرد . چه می شد اگر صفای جان مان را از هرآنچه دون شأن آدمی است می زدودیم تا راه وجودمان به سوی او هموار می گشت و روح و جانمان چنان از حضور دل انگیزش سرشار می شد که برای حضور در پیشگاه او نیازمند این همه راه سازی ، تابلو کاری ،پلیس راه و چراغ راهنما نبودیم . چه می شد اگر چنان می زیستیم که همه برخوردهایمان به جای نزاع و درگیری و دل گیری اکنده از مهر و تفاهم میبود.