salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود ازو نومید نتوان بود از و

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند     بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی     وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او     نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام     گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو     از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنان     سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند
زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم     از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند
شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد     تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند
با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او     کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند

نظرات 1 + ارسال نظر
واحد جمعه 30 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 ب.ظ

بر ما سالی گذشت وبر زمین گردشی وبر روزگار حکایتی.

مید که آن کهنه رفته باشد به نکویی واین نو همی آید به شادی
سال نو مبارک

باشد که بهار جان ها و جهان ها فرصتی برای نوسازی و پیرایش وجود از الایش ها و اراستن ان به والایش ها باشد ایدون باد
فرارسیدن نوروز باستانی فرخنده باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد