ترسم که اشگ درغم ماپرده در شود وین راز سربه مهر بعالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود درمقام صبر آری شود ولیک بخون جگر شود
خواهم شدن بمیکده گریان ودادخواه کزدست غم خلاص من انجامگر شود
ازهرکرانه تیردعا کرده ام روان باشد کزان میانه یکی کارگرشود
ای جان حدیث مابردلداربازگو لیکن چنان مگو که صبارا خبر شود
ازکیمیای تو زر گشت روی من آری به یمن لطف شما خاک زرشود
درتنگنای حیرتم ازنخوت رقیب یارب مباد آنکه گدا معتبر شود
بس نکته غیرحسن بباید که تاکسی مقبول طبع مردم صاجب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست سرها براستانه اوخاک در شود