....صراحی می ناب و سفینه غزل است
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بی بدلست
نه من زبی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم زعلم بی عمل است
به چشم عقل در این رهگذار پراشوب جهان و کارجهان بی ثبات و بی محل است
بگیر طره مه طلعتی و قصه مخوان که سعد و نحس زتئاثیر زهره و زحلست
دلم امید فراوان زوصل روی تو داشت ولی اجل بره عمر رهزن املست