salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

salam

این وبلاگ برای گسترش فرهنگ گفتگو بنیان نهاده می شود

شعری از فریدون مشیری

دور از نشاط هستیو غوغای زندگی  دل باسکوت وخلوت غم خو گرفته بود 

امد سکوت سرد و گرانبار را شکست      آمد صفای خلوت اندوه را ربود  

امد به این امید که در گور سرد دل    شاید زعشق رفته بیابد نشانه ای  

او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتیاق   من بودم و سکوت و غم جاودانه ای

اسمان پرستاره زندگی

چگونه اسمان زندگی را پر از ستاره کنیم؟     دی ماه 87

برای پاسخ به این پرسش به پرسش دیگری پاسخ باید داد . مگر زمین زندگی چیست و آسمان ان کدام است ؟

بر خلاف انچه در دنیای بیرون از ما پذیرفته شده است که هرجا که رَوی اسمان همین رنگ است و ما در واکنش به این ضرب المثل می گوییم: البته ،اما زمین ها ،و زمان ها و زمینه ها با هم فرق دارند چون این ما هستیم که انرا می سازیم ؛  دنیای درون یعنی جان ما ادم ها که اسمان زندگی ماست یکرنگ و یک جور نیست،تفاوت های بی شمار  در اسمان زندگی ما ادم ها و گوناگونی های بسیار دروجود ما انسان ها سیر انفس را بر خلاف سیر در افاق بسیار فرح انگیز ،جذاب ودیدنی می سازد ،دگرگونی های شگفت و پرشمار ،در اسمان زندگی ما به گونه ای است که همواره سیر و سفر در ان رهاوردهای تازه و ارمغان های نوینی برای همه ما  دارد البته به شرط انکه هیاهو و غوغای زمین و زمان مجال رصد این اسمان پرستاره و فرصت گذر از ان را به ما ارزانی دارد.

والبته زمین و زمینه وزمانه ای که دران به سرمی بریم دست کم تااندازه ای و تا انجا که به مامربوط می شود انعکاس و بازتاب اسمان زندگی همه ماست بازتاب رنگین کمان استنباط ،تفکر(واژه رنگین کمان استنباط برگرفته از مقاله استاد اندیشمند اقای دکتر محمود سریع القلم ) ،عاطفه ، تدبیر ،تصمیم ،گزینش ،و سیر و سلوک و  صعود و نزول و همه ستارگانی است که در اسمان وجود ما می درخشند.

بر خلاف جنبش های زمینی که کراندار و معین و محدود اند جنبش های اسمانی ویژگی منحصر به فردی دارند که همان تأثیرپذیری از کوچکترین جابجایی در هر نقطه ای از جان و جهان ادمی و تأثیرگذاری بر همۀ بودها و نمودها است .تذکر پایدار به وضعی که در ان هستیم و فاصله غریب ان با وضعی که شایسته ان هستیم فراورده فرایندی است  که باید از سراگاهی و گزینش گری آغاز شود و نخستین مایه و پایه تداوم این پروسه  ادم های ازادی خواه و رشدطلب ودادخواه است که در دیالوگ مستمر با همدیگر به کشف تازه ها نائل می شوند . خصلت بنیادین این دیالوگ ان است که پهنه کنش جمعی  ادمی را از زندان و اسارت مونولوگ و مختصات ناپسندو سقوط افرین و افت زا و اسیب زای ان رها می سازد و در اقیانوس گفتگوی وجود شناور می سازد واین  مجال  نواوری و بروز و ظهور خلاقیت های او در عرصه جمعی می گردد.

البته اگر به سیستم سازی منتهی شود و نواوری های جمعی تداوم پیدا کند و گسست های تاریخی مانع بالندگی ان نگردد انگاه می توان به افق های تازه ای در اینده چشم دوخت .اگر با اغاز خردورزی و دلدادگی به ان و همنشینی با آن  امکان های تازه انرا فراروی خود ببینیم و بیابیم و همت و عزم را توشه راه کنیم و همه سختی ها و دشواری های راه را بر خود هموار سازیم انگاه امیدی در وجود ما می شکفد به اینکه :فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم .شاید مددگرفتن از بیکرانگی اسمانِ زندگی یگانه راه و روش و روزنه خروج از سیکل معیوب زندگی زمینی  و بن بست افاقی و روزمرگی و جمود و سکون و راهیابی به تازه های نظری و عملی است . هوشیاری فردی و جمعی در غنیمت شمردن هر لحظه ای  هر دیداری و کوچکترین گفتگو و سخن و سکوتی می تواند ما رابه بیکرانگی اسمان متصل کند و راه روشن زندگی اصیل و نه عاریتی را پیش پای ما و فراروی ما بگذارد به شرط انکه مراقب باشیم همواره چشمانمان را اماده دیدن و گوش هایمان را اماده گوش سپردن و ذهن و دل مان را اماده خردورزیدن و دلدادگی نگه داریم و مواظب باشیم زنگارهای فراموشی و غفلت و انبوه  کردارها و گفتارهاو پندارهای پوچ راه های اسمان (راه دلبستگی و تعلق خاطر نخستین ادمی ) را برما به کلی مسدود نکنند و پیوسته با لایروبی مجاری ارتباط با اسمان و صیقل دادن انها زمین زندگی مان را پربار و پرمعنا کنیم.شناختن زمانه ای که دران به سرمی بریم و شناخت حقیقی امکان ها و توانایی هایی که پیش روی ما ست نیازمند مجاهدت عقلانی و اندیشه ای و روحانی است و بدون تذکر پایدار به وضعی که دران به سرمی بریم راهی به اینده گشوده نمی گردد وفقط سرگرم شدن به مفاهیم و الفاظ به جای تفکری که ازجان براید و درجان و باجان مایگانه شود ودلخوش کردن به مشهورات زمانه هرچند مارا از زحمت فکرکردن رها می سازد ولی باید اندیشناک خطراتی بود که درساحت تمتع بشر درغیاب تفکر اتفاق می افتد.

مطالعه برخی کتاب ها به تشنگان اگاهی و فهم توصیه می گردد

: فلسفه و تجدد نوشته اقای دکتر کریم مجتهدی .رساله ای درباب سنت و تجدد نوشته دکتر رضا داوری . درباره غرب نوشته دکتر داوری . درباره علم نوشته دکتر داوری . مجموعه :معادشناسی نوشته علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی . سه جلد الله شناسی نوشته علامه طهرانی . اصناف دینداری ،و  حدیث بندگی و دلبردگی دکتر عبدالکریم سروش. و ترجمه کتاب بدایه الحکمه علامه طباطبایی .به نظر بنده اگر کسی بتواند مثلا در دوره تعطیلات تابستان یک دوره کامل تفسیر المیزان علامه طباطبایی (20 جلد عربی و 40 جلد ترجمه فارسی) را بخواند  به اندوخته سرشاری از علوم و معارف تطبیقی اسلام و ادیان و مکاتب دیگر دست پیدا می کند. مطالعه انسان در قران نوشته استاد حسن زاده املی و در کل همه کتاب های ایشان به ویژه الهی نامه و معرفت نفس بسیار سودمند است.

کتاب عشق و پرستش  ،و کتاب ذرات بی نهایت کوچک ،راه طی شده و سایر نوشته های مهندس بازرگان نیز سودمند است . البته بالاتر از این ها هم کتاب های طلب و اراده ، چهل حدیث، اداب الصلوه ، و سرّ الصلوه ،و مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه از جمله اثار امام خمینی نیز در رسیدن به ژرفای وجود ادمی مفیدند اما این کتب به ویژه کتاب اخری که در دوره دکتری عرفان و ادیان تدریس می گردد را باید در محضر استاد خواند.

نقد خرد ناب ،که نوشته کانت است وترجمه شده است و نیز کتاب جنبش های نوین اجتماعی که به ، کتاب سرمایه اجتماعی که باز از ترجمه های خوب  است نیز می تواند در سیر مطالعاتی قرار گیرد . تفسیر سه جلدی پرتوی از قران نوشته اقای سیدمحمود طالقانی . کتاب تحصیل السعاده نوشته ابونصر فارابی . کتابها و نوشته ها وترجمه ها و مقاله های استاد مصطفی ملکیان[سیری در سپهرجان ، راهی به رهایی .. ] قویا توصیه می گردد.مطالعه تاریخ تمدن ویل دورانت. البته در نهایت به این نکته توجه میدهم که مواظب باشید همچون این بنده کمترین علم به پرده ای برای دیدن حقایق تبدیل نشود که العلم هوالحجاب الاکبر که بنده حسرت های هولناکی از این بابت در جانم دارم.

معرفی کتاب ۰(۱) فرهنگ سیاسی ایران - نوشته دکتر محمود سریع القلم

 .. گره های فرهنگ سیاسی ایران :۱. بسیاری از ما ایرانیان تفاوت های فکری یکدیگر را نمی پذیریم و تمایلی نامحسوس به یکسان سازی و پوپولیسم داریم ۲. بسیار علاقه مندیم دیگران را کنترل کنیم و انها را به مرکزیت خودمان دعوت کرده و به تدریج اجبار کنیم . همه از ما باید اطاعت کنند و فردیت و خواسته های دیگران بسیار کم اهمیت است . ریشه های این تلقی و رفتار در استبداد انباشته شده تاریخی اند 

۳. عمده نگاه ما به افراد دیگر ابزاری است و علی رغم اینکه کرامت انسانی در دین و ائین ما شاید نمونه رقیب دیگری در جهان نداشته باشد اما در عمل نمود عینی و حقیقی ندارد. انچه در مورد انسان ها به زبان می اوریم غالبا حالت نظری انتزاعی و پشت تریبونی دارد  

۴. در مقایسه با ادعاهای اخلاقی و دینی روزمره خود وابستگی عمیقی به مظاهر دنیا مانند پول امکانات  سمت و قدرت داریم . دایره لذت بسیاری از افراد در پول سمت و قدرت خلاصه می شود. مطالعه تفکر نسبت به طبیعت هنر  موسیقی  رمان  تنهایی  کم گویی  اندیشیدن   به غیر از منافع شخصی  وقت گذاشتن کیفی برای انسان های دیگر ویژگی های طبقه ای خاص است . بسیاری برای حفظ سمت  و منابع درامد خود  هنر خارق العاده توجیه کردن و منطقی جلوه دادن و وارونه کردن واقعیت ها را دارند  

۵. علی رغم بی نظیر بودن ضریب هوشی ایرانیان در سطح جهانی  بسیاری  عمدتا با غریزه و مشتقات ان زندگی می کنند :عصبانیت هیجان  لج بازی  حسد  تخریب دیگران و جلوگیری از رشد انها . افراد وقت  قابل توجهی را صرف سردراوردن از امور خصوصی و غیرخصوصی دیگران اختصاص می دهند که با مبانی عقلی و روشی و فرایندی رشد و توسعه بسیار ناسازگار است. به همین دلیل  بسیاری  استعداد کارهای اطلاعاتی و امنیتی را دارا هستند  

۶. با نقد و انتقاد - استوانه های فرهنگ و تمدن سازی -بسیار مشکل داریم . برای کسانی که سئوال نمی کنند و فکری ندرند با اداب مدح گفتن اشنایی دارند و پیوسته ارادت می ورزند جایگاه ویژه ای قائل هستیم. بسیار از مدح دیگران لذت می بریم  و نه ابواب بلکه دروازه ها را برای اعطای فرصت و امکانات به انها می گشاییم. این سنت های فرهنگ سیاسی قرن هاست که در این کشور ریشه دارد.  

۷. یادگیری از تجربیات دیگران برای ما سیار مشکل است. اگر چنین کنیم حس برتری خود را ازدست می دهیم. از این رو دائما اشتباه می کنیم و دوره گذار ما بیش از دوقرن طول کشیده است دوره ای که درمالزی یک دهه بیشتر نبود. نتیجه اینکه نمی توانیم سیست به پا کنیم و ان را نقد واصلاح نماییم. از سعی و خطا کردن های دامی که برتری ما را جلا بخشد و به حذف دیگران منجر گردد لذت می بریم. عجله ای نداریم . منابع  کشور  اینده   زمان  کرامت انسانی  و باورها اصالتا برای سخنرانی است  

۸. اقتصاد دولتی و تمرکز امکانات در نهاد دولت و هدایت مرکزی فرهنگ  جامعه   هنر  علم  رسانه تصویری و باورها  ویژگی ها و رفتارها   خصلت های ۷ گانه فوق را تقویت کرده و استمرار می بخشند

معرفی کتاب ۰(۱) فرهنگ سیاسی ایران - نوشته دکتر محمود سریع القلم

 .. گره های فرهنگ سیاسی ایران :۱. بسیاری از ما ایرانیان تفاوت های فکری یکدیگر را نمی پذیریم و تمایلی نامحسوس به یکسان سازی و پوپولیسم داریم ۲. بسیار علاقه مندیم دیگران را کنترل کنیم و انها را به مرکزیت خودمان دعوت کرده و به تدریج اجبار کنیم . همه از ما باید اطاعت کنند و فردیت و خواسته های دیگران بسیار کم اهمیت است . ریشه های این تلقی و رفتار در استبداد انباشته شده تاریخی اند 

۳. عمده نگاه ما به افراد دیگر ابزاری است و علی رغم اینکه کرامت انسانی در دین و ائین ما شاید نمونه رقیب دیگری در جهان نداشته باشد اما در عمل نمود عینی و حقیقی ندارد. انچه در مورد انسان ها به زبان می اوریم غالبا حالت نظری انتزاعی و پشت تریبونی دارد  

۴. در مقایسه با ادعاهای اخلاقی و دینی روزمره خود وابستگی عمیقی به مظاهر دنیا مانند پول امکانات  سمت و قدرت داریم . دایره لذت بسیاری از افراد در پول سمت و قدرت خلاصه می شود. مطالعه تفکر نسبت به طبیعت هنر  موسیقی  رمان  تنهایی  کم گویی  اندیشیدن   به غیر از منافع شخصی  وقت گذاشتن کیفی برای انسان های دیگر ویژگی های طبقه ای خاص است . بسیاری برای حفظ سمت  و منابع درامد خود  هنر خارق العاده توجیه کردن و منطقی جلوه دادن و وارونه کردن واقعیت ها را دارند  

۵. علی رغم بی نظیر بودن ضریب هوشی ایرانیان در سطح جهانی  بسیاری  عمدتا با غریزه و مشتقات ان زندگی می کنند :عصبانیت هیجان  لج بازی  حسد  تخریب دیگران و جلوگیری از رشد انها . افراد وقت  قابل توجهی را صرف سردراوردن از امور خصوصی و غیرخصوصی دیگران اختصاص می دهند که با مبانی عقلی و روشی و فرایندی رشد و توسعه بسیار ناسازگار است. به همین دلیل  بسیاری  استعداد کارهای اطلاعاتی و امنیتی را دارا هستند  

۶. با نقد و انتقاد - استوانه های فرهنگ و تمدن سازی -بسیار مشکل داریم . برای کسانی که سئوال نمی کنند و فکری ندرند با اداب مدح گفتن اشنایی دارند و پیوسته ارادت می ورزند جایگاه ویژه ای قائل هستیم. بسیار از مدح دیگران لذت می بریم  و نه ابواب بلکه دروازه ها را برای اعطای فرصت و امکانات به انها می گشاییم. این سنت های فرهنگ سیاسی قرن هاست که در این کشور ریشه دارد.  

۷. یادگیری از تجربیات دیگران برای ما سیار مشکل است. اگر چنین کنیم حس برتری خود را ازدست می دهیم. از این رو دائما اشتباه می کنیم و دوره گذار ما بیش از دوقرن طول کشیده است دوره ای که درمالزی یک دهه بیشتر نبود. نتیجه اینکه نمی توانیم سیست به پا کنیم و ان را نقد واصلاح نماییم. از سعی و خطا کردن های دامی که برتری ما را جلا بخشد و به حذف دیگران منجر گردد لذت می بریم. عجله ای نداریم . منابع  کشور  اینده   زمان  کرامت انسانی  و باورها اصالتا برای سخنرانی است  

۸. اقتصاد دولتی و تمرکز امکانات در نهاد دولت و هدایت مرکزی فرهنگ  جامعه   هنر  علم  رسانه تصویری و باورها  ویژگی ها و رفتارها   خصلت های ۷ گانه فوق را تقویت کرده و استمرار می بخشند

پیشکش پیام اور پویش و پیوند

یادروز سالروز  پرواز پیشوای ازادگی ُشهود و نور و پیام اور پویش و پیوند و پارسایی و پیراستگی و طریقت صعود و بیکرانگی ..نردبان اسمان معرفت و ادمیت اسوه اعلای پرستش اگاهانه و ازادانه و رازورانه  

                 پیاله برفکنم بنده تا سحرگه حشر    بمی زدل ببرم هول روز رستاخیز 

                فقیر و خسته بدرگاهت امدم رحمی     که جز ولای توام نیست هیچ دست اویز 

          بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت          که در مقام رضا باش وز قضا مگریز  

            میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست    تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

با درود به پیام اوران وارستگی و فرزانگی  

 و خردورزان و قلم دوستان  اشنایان دیار اشنایی و همدلی که از همزبانی خوشتر است .. 

امشب پس از ایراد یک سخنرانی در دانشکده علوم ..یکی از فرهیختگان اندیشه ورز یاداشتی به من داد که ان یادداشت را می اورم : ..

نقدی بر سخنرانی شامگاه 4 اسفند

برای کسانی که

بر ماشین اخرین سیستم عقل ودل سوارند دین یعنی بازی بچه گانه پلیس راهنمایی  رانندگی  که سرگرم بازی خویشند و نمی دانند یا می دانند چگونه جلوی رسیدن سریع انسان ها به خداوند را می گیرند. درشاهراه رسیدن به خدا انقدر وسعت هست که نیازی به مقررات پلیسی به نام دین وجود ندارد . فطرت و وجدان انسان ها که با تولدشان با هرکس همراه است کافی است برای اینکه هرانسانی با سرعت تمام به سمت پروردگارش حرکت کند ای کاش نورافکن هایی که حضرت عالی می فرمایید را خاموش می کردند مطمئنا نورافکن های وجودی هر فردی خودبه خود روشن خواهد شد و خود راه را روشن خواهد کرد به نظر می رسد دین خوبست فقط برای کسانی که هنوز به توان عقلانی کافی  نرسیده اند

ای کاش پوشش دین را از اسمان ذهن ماورایی انسان ها بر می داشتید . دیدن اسمان طلایی فطرت ابهامی را برای کسی باقی نخواهد گذاشت به واقع  انسان و خداوند  بدون همه کلیشه ها بهتر با هم کنار می ایند. ؛ با سپاس از این دوست فرهیخته که نامشان را در زیر ان یادداشت نگذاشتند .  

نگارش دیدگاه این دوست گرامی فقط به دلیل ایجاد تضارب اندیشه ها و گفته ها است و در این وبلاگ فقط دیدگاه های شخص وبلاگ نویس درج نمی شود و یگانه معیار درج نظرها رعایت حریم همگنان و  پاسداشت شأن آدمی است.  

                         روز اول رفت دینم بر سرزلفین تو  تاچه خواهدشد دراین سودا سرانجامم هنوز

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

دیروز و فردا... همواره با خاطرات دیروز و نویدها و وعده های فردا زندگی می کنیم   و امروز را از دست می دهیم   ....بسیار تلخ و جانکاه است که دیروز و فردا آدمی را می فریبند و چنان او را در غفلت از امروز می اندازند که امروز را همواره از یاد می برد ...نتیجه : ما وجود را فراموش کرده ایم 

 و لی عدم را همواره به یاد داریم .. 

                                                باش تا صبح دولتت بدمد ... 

                                                  کتاب هستی و زمان / نوشته  مارتین هایدگر/  ترجمه سیاوش جمادی را بخوانید ..امروز بس است ... در خانه اگر کس است یک حرف بس است.. 

                                                                   پاینده و ازاد باشید

۱۰ اصل صلح

10 اصل صلح

1اصل اول: هیچ صلحی بدون عدالت و هیچ عدالتی بدون صلح قابل تحقق نیست.

اصل دوم: هیچ صلحی در جهانی که نابرابری‌های اجتماعی و فقر و گرسنگی در آن وجود دارد، محقق نمی‌شود.

اصل سوم: هیچ صلحی بدون رد مطلق خشونت قابل تحقق نیست.

اصل چهارم: هیچ صلحی در جهان بدون به رسمیت شناختن حرمت درونی و ذاتی همه اعضای خانواده بشری و بدون وجود یک سیستم حقوقی به عنوان تضمین‌کننده حقوق بشر تحقق پیدا نمی‌کند.

اصل پنجم: هیچ صلحی در دنیا پایدار نیست، مگر اینکه بنیادهای کثرت‌گرایی اجتماعی به رسمیت شناخته شود.

اصل ششم: گفت‌وگو.

اصل هفتم: هیچ صلح پایداری بدون آمادگی برای حل مسالمت‌آمیز نزاع‌ها و جلوگیری از نزاع‌های آتی محقق نمی‌شود.

اصل هشتم: صلح پایدار به وجود نمی‌آید مگر اینکه تعلیم و تربیت بر اساس ارزش‌های عالی انسانی و دینی شکل گرفته باشد، نه بر اساس تقلید و سنت.

اصل نهم: هیچ صلح پایداری تحقق پیدا نمی‌کند مگر اینکه زنان در همه ساحت‌های زندگی انسانی حقوق مساوی حضور داشته‌ باشند.

اصل دهم: صلح پایدار به وجود نمی‌آید مگر اینکه به صورت مناسب و شایسته حقوق اقلیت‌ها به رسمیت شناخته شود.

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد    یادحریف شهرورفیق سفرنکرد 

یابخت من طریق مروت فروگذاشت    یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد  

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم    برسنگ خاره قطره باران گذر نکرد 

 شوخی مکن که مرغ دل بی قرار من    سودای دام عاشقی از سر بدر نکرد 

 هرکس که دید روی تو  بوسید چشم  من  کاری که کرددیده من بی نظرنکرد  

    من ایستاده تاکنمش جان فدا چو شمع      او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

اسفند ماه ُماه پویش و آغاز زندگی را ایرانیان باستان و پیشوایان و پیروان آئین مهر  گرامی می داشتند و به پیشباز رویش و جوشش و پویش می شتافتند ... 

 

همی گویم و گفته ام بارها       بود کیش من مهر دلدارها  

پرستش به مستی است در کیش مهر      برونند زین جرگه هوشیارها  

                                                 

                                 (    رادمرد میدان خرد و فرزانه ای  از تبار احیاگران بینش و خردورزی  

                                       جان جانان شادروان علامه طباطبائی  روحی فداه )

کتاب هایی برای مطالعه دانشجویان

مطالعه برخی کتاب ها به تشنگان اگاهی و فهم توصیه می گردد

کتاب بسیار مهم فرهنگ سیاسی ایران  نوشته استاد گرانقدر و دانشمند دانشگاه بهشتی دکتر محمود سریع القلم

: فلسفه و تجدد نوشته اقای دکتر کریم مجتهدی .رساله ای درباب سنت و تجدد نوشته دکتر رضا داوری . درباره غرب نوشته دکتر داوری . درباره علم نوشته دکتر داوری . مجموعه :معادشناسی نوشته علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی . سه جلد الله شناسی نوشته علامه طهرانی . اصناف دینداری ،و  حدیث بندگی  و دلبردگی . و ترجمه کتاب بدایه الحکمه علامه طباطبایی .به نظر بنده اگر کسی بتواند مثلا در دوره تعطیلات تابستان یک دوره کامل تفسیر المیزان علامه طباطبایی (20 جلد عربی و 40 جلد ترجمه فارسی) را بخواند  به اندوخته سرشاری از علوم و معارف تطبیقی اسلام و ادیان و مکاتب دیگر دست پیدا می کند. مطالعه انسان در قران نوشته استاد حسن زاده املی و در کل همه کتاب های ایشان به ویژه الهی نامه و معرفت نفس بسیار سودمند است.

کتاب عشق و پرستش  ،و کتاب ذرات بی نهایت کوچک ،راه طی شده و سایر نوشته های مهندس بازرگان نیز سودمند است . البته بالاتر از این ها هم کتاب های طلب و اراده ، چهل حدیث، اداب الصلوه ، و سرّ الصلوه ،و مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه از جمله اثار امام خمینی نیز در رسیدن به ژرفای وجود ادمی مفیدند اما این کتب به ویژه کتاب اخری که در دوره دکتری عرفان و ادیان تدریس می گردد را باید در محضر استاد خواند.

نقد خرد ناب ،که نوشته کانت است و ترجمه شده است . تفسیر سه جلدی پرتوی از قران نوشته اقای سیدمحمود طالقانی . کتاب تحصیل السعاده نوشته ابونصر فارابی . کتابها و نوشته ها وترجمه ها و مقاله های استاد مصطفی ملکیان[سیری در سپهرجان ، راهی به رهایی .. ] قویا توصیه می گردد.مطالعه تاریخ تمدن ویل دورانت.

         

عصر آدینه ....

درود بر شما عصر آدینه همه شما خوش . اغازین روزهای واپسین ماه سال ..و حسرت جانکاه روزها و شب هایی که بیهوده سپری شده اند و امید به روزها و شب هایی که زندگی مان را سرشار از خردورزی و دلدادگی و آزادی و سرفرازی و فرزانگی   و اکنده و شهود و سرور و صعود  

                                                                         

                                                                                            ایدون باد  

 

و  احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست              در سعی چه کوشیم که ازمروه صفا رفت  

 دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید              هیهات که رنج تو زقانون شفا رفت

صبح است ساقیا ...

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن     دورفلک درنگ ندارد شتاب کن  

زان پیشتر که عالم گردون شود خراب    مارا به جام باده گلگون خراب کن  

                                       

                                         ********* 

 

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد        ازسرپیمان برفت باسرپیمانه شد 

صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست     دوش به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

درود بر دوستان آگاهی دانایی و خردورزی . امشب با لسان الغیب  

حافظ شیراز : می خواه و گل افشان کن ازدهرچه می جویی  

            این گفت سحرگه گل  بلبل توچه می گویی  

             مسندبه گلستان بر تا شاهدوساقی را   

              لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بوئی  

              شمشادخرامان کن و آهنگ گلستان کن  

              تاسرو بیاموزد  ازقد تودلجویی  

              تاغنچه خندانت دولت به که خواهد داد  

              ای شاخ گل رعنا ازبهرکه می بویی 

              امروز که بازارت پرجوش خریدار است  

                دریاب و بنه گنجی ار مایه نیکویی   

            چون شمع نکوروئی در رهگذر باد است    

            طرف هنری بربند از شمع نکوروئی  

            آن طره که هر جعدش صدنافه چین ارزد 

             خوش بودی اگر بودی بوئیش زخوشخوئی  

             هرمرغ بدستانی درگلشن شاه امد  

             بلبل بنواسازی حافظ به غزل گویی

          

          

              

زینب ُراز هستی و مستی

Hooo۳.شبی دیگر از شب های محرم ...این ماه شگفت ....به نظر من حسین پر رمز و راز ترین کلمه هستی است و زینب ازان پر رمز و راز تر ....و عاشورا رازامیزترین روز دهر ...و اصلا چه می گویم ...تازه اگر بتوانی با جان خود به راز امیز بودن این راز اذعان کنی ....شاید لمحه ای ..و گوشه ای و قطره ای .. از یم عشق را مزمزه کنی ...و الّا تا ان زمان که در پی رمزگشایی از این راز هستی ..با عقلت با قلمت یا حتی با قلبت ..بیراهه می روی ای عزیز ...تا انزمان که به لطف و عنایت همان راز زنگارهای هستی نما و لایه های تیره عالم امکان و هیاهوی نفس  و نَفَس و ماده و معنا و ...از جلوی عدمت کنار نرفته باشد و تا انزمان که هستی و امادۀ نیستی نیستی  ..ارزوی یافتن و دیدن و رستن و جستن را باید از سر به در کنی ....اری او راز است و چه رازی ...و چه رمزی ...راز توحید ذات ...اری همان توحید خودمان ...اما نه ،جنس این توحید از راز است و من و  تو را بدان راه نیست چرا؟ معلوم است چون تا وقتی من و ما و تو هستیم و او نیست .....این توحید وهمی و واهی و خیالی که فقط برای سرگرمی خودمان ساخته ایم و اصلا یک لحظه حاضر نیستیم از ان دست برداریم ...اره  هروقت ان توحید ساخته و پرداخته را به کناری نهادی و راهی دیار عدم شدی و  گام در راهی نهادی بی سودای سود و زیان و ...چه می گویم ..اینجا دیگر سری نمی ماند که سودایی داشته باشد ..والا در ان شب از صدها همراه این راز فقط 72 رازور نمی ماندند و الباقی که هر سری را سودایی بود .. این راز را رها نمی کردند ... و ای راز بزرگ هستی ..که کلمه و کلام و دانش و کنش وهمه هستی با همه حرکت ها و سکون ها یش و همه سخن ها و سکوت هایش و همه فلسفه بافی ها و دین ورزی ها و کفراوری ها و ...و حب و بغض هایش و کشش ها و کوشش هایش و دلدادگی ها و دلباختگی ها و فراز و فرودها و وصال و فراق هایش در شعاع و گداختگی ان پوچ و هیچ می شوندو بی مبنا و بی معنا ...نه اثری و نه خبری ..اصلا مگر قرار است سوخته عشق و انکه خود اصل راز است خبری از خود باشد که خبری بیاورد  کلیم ا... و حبیب ا.. و صفی ا...و نبی ا....و روح ا.....و جلیس ا... شاید خبری بیاورند ...اما ثارا.لله. را که باخبر نسبتی نیست و اصلا برای نیستی که نمی توان نسبتی دید و از نیستی که نمی توان خبر اورد ....خبر را از هستی می توان اورد ....و انجا که نار و نور و قهر و لطف و جان و جانان و سرانجام عاشق و معشوق و عابد و معبود و ذاکر و مذکور و مؤنث و مذکر و بنده و ارباب و اسیر و ازاد و سعادت و شقاوت .و امام ومأموم و قران و عرفان و برهان و عقل و عشق و عاطفه و احساس و منطق و همه وهمه یکی می شوند و ان یکی هم اوست و همه تقابل ها اعم از تناقض ها و تضادها و تضایف ها از میان بر می خیزند و بی رنگ و بی اثر و بی خبر ...چه جای بحث است و گفتگو و حدس و گمان و فرض و ازمون و خطا و نگرش و بینش و ... دراین معرکه که همه بناها و بنیان ها فرومی ریزد و باختن عین بردن و سوختن عین ساختن و سرسپردگی عین ازادگی و جهل عین علم و ظلم عین عدل [ ..و البته چون ادم ظلوم و جهول بود بارامانت را به دوش کشید..]و فنا عین بقا و نیستی عین هستی  و شهادت عین سعادت ...بی رنگی عین رنگ و بی وفایی عین وفا و صدق عین صفا تاریکی عین روشنایی و جنون عین عقل و دیوانگی عین فرزانگی و ...البته راز عین ساز است ،چه جای تحسین و تقبیح  و تفسیر و تحلیل و تبدیل و تغییر تعییرو تبیین و تکمیل و تصحیح و تدبیر و تقدیر و تحذیرو تصمیم و تشییع و تکفین و تغسیل و تطهیر و تنویرو تزویر و تمویه و تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح  و  تخدیر  است ...و این گونه است که حسین و  زینب  نه دو که یک راز و یک رمز  و کد رمز انسان شدن است و نشان و نشانۀ بی نشان او[خواهی که بری راه به سرمنزل او  می روبه نشان بی نشانی ایدل] که همه راه را تا بی نهایت روشن می کند و تابان و اگر ادمی ان رمز را دریابد و انرا ببوید ....انگه شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او    تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم ....و جان او یکپارچه و بی وقفه می سراید که :غرق تمنای توام  موجی زدریای توام   من نخل سرکش نیستم تاخانه درساحل کنم ....اصلا :بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست  در انجا جز انکه جان بسپارند چاره نیست   اندم که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ...  و این است که راه زینب و حسین ...شاهراه زندگی و اموزش و پرورش راستین ادمی است ....و..نگران نباشید اگر همه اینها اسطوره باشد و واقعیت تاریخی و خارجی نداشته باشد ...تازه اصیل تر و بی پیرایه تر در افق جان ادمی طلوع و تجلی می کند چرا که همه اش راز بود و البته همین که از اغاز سخن انرا راز نامیدم تا دیگر از دغدغه تاریخ و طبیعت و جامعه و حتی اسم و رسم ومصداق و مفهوم  رها شویم ..و حرف و گفت و صوت را برهم زنم    تا بی این هرسه با تو دم زنم ... و بی پرده بگویم همین که حتی نام حسین و زینب را به زبان بیاوریم ..چه می گویم  حتی به ذهن بیاوریم و به یادبیاوریم ....ان راز را فرونهاده ایم چون حسین و زینبی که اسم و رسمی داشته باشند که باز ساخته و پرداخته ما هستند برای سرگرمی های سنتی مان نه ان رازی که کدرمز رهایی و بی رنگی و صعود و تجلی و تبلور و شوق و جذبه و دلباختگی و خودباختگی و شهود و یکرنگی و نزهت و صدق و صفا و پیمایش و نگاه و نور و سرور و والایش و شتاب و خیزش و سرفرازی و سربازی و ..است . تا انزمان که این راز را نجویی و نپویی و نبویی ..نه  قران  را درمی یابی و نه از ایمان بهره ای می بری  و نه از علم حظی و نه از زندگی نصیبی و همه کشش ها و کوشش های دنیوی و اخروی و مادی و معنوی و حتی هر خدمت و خیر و نیکی نیز بیش از ارامش و حالی نفسانی محدود چیزی نصیب انسان نخواهد کرد ..و همچنان در حسرت ارزوی پرواز تا بیکرانه های هستی خواهد ماند و جان محروم و تشنه او پس از هر دویدن در پی هرسراب تشنه تر از پیش از ادامه راه بازخواهد ماند و سرگشته و سرگردان در وادی های خودی و خودپرستی دور خود خواهد گشت ...و نخواهد فهمید که : زیرکی بگذارو حیرانی بخر   زیرکی ظن است و حیرانی بصر .

                   ....کونو احرارا  فی دنیاکم ...در دنیایتان آزاده باشید

اصناف زندگی کردن !: .زندگی تاجرانه   2. زندگی بنده وار    3 زندگی آزادانه

تفسیر و تحلیل این سخن گهربار پیشاهنگ ازادگان و پیشوای ازادگی .

 ازاد زیستن چه عناصری و چه نشانه هایی دارد و وجوه تمایز ان از زندگی غیرازاد چیست ؟

در پاسخ به این پرسش نخست باید از نسبت اصناف زندگی ها بایکدیگر سخن گفت و اینکه چرا اساسا چنین پرسشی پیش می اید . به نظر می رسد دیالکتیک وجودی انسان در افرینش سرچشمه نخستین این مسئله است . انگاه که انسان در مقام جانشین خداوند که مختار مطلق است به زمینی هبوط کرد که سراسر تنگنا و محدودیت است و به تعبیر افریننده هستی بخش  :انسان را در احسن تقویم افرید و به اسفل سافلین تنزل داد .. ادمی از یکسو خود را مختار و گزینشگر و دارای نیروی حرکت فکری و عقلی یعنی خردورزی دید ویافت و از سوی دیگر خود را در چنبره طبیعت یافت  که او به لحاظ مادی ضعیف ترین بخش ان است  اسیر قوانین تکوین که او نخست چاره ای جز تسلیم دربرابر ان نمی دید اما در عین حال نیروی گزینشگری و افق والایی که افریننده او برایش ترسیم می کرد و جهان را مسخر او ساخته بود او را به عصیان و سرکشی فراخواند و ادمی که در دیالوگ نخستین با افریدگار یکپارچه در عالم ذر بی هیچ پراکندگی و تمایزی ربوبیت خداوند را پذیرفتند و گردن نهادند   پس از هبوط به زمین و پراکندگی و قرارگرفتن در تنگنای زمان و مکان و تفرد و تفاوت  ان یگانگی را از یاد بردند و درگیری را به جای دیالوگ پی گرفتند و نیروهای خفته درون ادمی که سرچشمه ان، دعوای عاشقان در پذیرش معشوق یگانه بود بیدارشد   و عدم پذیرش هدیه قابیل به درگاه معشوق ازل و ابد حسد را برای دومین بار پس از حسادت ابلیس در سجده بر ادم در پهنه هستی به نمایش گذاشت :نخست ادمیان با خدا معامله کردند و پس از ان سربه بندگی او سپردند  اما خواست خدا که در وجود ادمی سرشته شده بود ان بود که ادمی انگاه که همه نیروهای درونش را ازادانه بیندیشد و خردورزانه از کنت کنزا مخفیا  رها سازد و به مدد یثیروا لهم دفائن العقول و یاداوری انکه :الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه . صورت های گوناگون خود را متولد کند و البته این زایش ها منحصرا در پهنه طبیعت و عالم کون و فساد و عالم تضادها و به قاعده ایجاب و قبول و عقود و ایقاعات عینیت می یابد و در نهایت این سیر که کل پتانسیل او به جنبش تبدیل گردد و از جزئیت به دراید و به کلیت رسد ، ازادانه و اگاهانه  به بندگی حق راه یابد و االبته انگاه که ادمی اگاهانه پروردگار حقیقی و یگانه اموزگار حقیقی را بیابد نتیجتا آزادانه سربه استان ان معلم و مربی که همان رب الارباب است می ساید وبا او نه معامله بل معاشقه می کند و دیگر سرسپردگی او به آستان حق از سنخ تجارت یا بردگی نخواهد بود و همچون حسین این راز هستی می سراید که :اللهم اهدنی بنورک الیک و اقمنی بصدق العبودیه بین یدیک و حققنی بحقائق اهل القرب و اسلک بی مسلک اهل الجذب اللهم اغننی بتدبیرک عن تدبیری و باختیارک عن اختیاری .[.....خدایا مرا با تدبیر خودت از تدبیر خودم بی نیاز کن ،وبا گزینش خودت از گزینش خودم بی نیاز کن]

زندگی ازادانه یک زندگی پویا است نه ایستا ، محققانه است نه مقلدانه ،اینده گرا است نه گذشته جو ،واقع بین است اما واقعگرا نیست  بلکه حق گرا و ارمان خواه و ارمان جو است .،

زندگی تاجرانه و برده وار اما ایستا است چون پروای سود و زیان و سودای برد و باخت چونان دومؤلفه مهم این گونه زیستن ،بر تدبیر و تصمیم اوسایه می افکنند و خردورزی و دلباختگی او را در محاق می نهند ،و افق ادمیت را در ذهن او چنان دشوار و سهمگین می ارایند و در نگاه او چنان پرمخاطره می نگارند که عطای عشق و شهود و تجربه و تذکر و تنبیه و گزینش و رازوری و سیر باطنی به سوی حق را به لقای ان می بخشد و ترجیح عقلانی سوداگرانه و برده وارانه او آن است که زندگی عادی و روزمره خود را با این ماجراجویی های ناپیداکرانه بر خود تلخ نکند  و به همان گذشته تجربه شده قناعت ورزد ...و حال پرسش این است که مگر چه اشکالی دارد اگر این زندگی را انتخاب کنیم ؟ نخستین اشکال این است که این گونه زندگی انتخاب اگاهانۀ تو  نیست اگر چنین بود که این همه فرافکنی و شکایت و ناخرسندی از زمین و زمان  که  به محض وقوع  کوچکترین رخداد پیش بینی نشده  در این زندگی عادی ، در پندار و کردار و گفتار تو نمایان می گرددو   بلکه کل این زندگی را در هم می ریزد  و همین نخستین و اشکارترین نشانه بی بنیاد بودن زندگی تاجرانه و برده وار است ،چون هر رخدادی که شرط ها و سازه ها و شالوده های تجارت و /یا بردگی را درهم ریزد ،سامان این زندگی را فرومی پاشد و این گونه است که  بسیاری از خوهای ناانسانی که در پهنه زندگی تاجرانه و برده وار خود را می نمایاند ریشه در همین نوع زندگی دارد و هرگونه کوشش برای رهایی از این خوها تا زمانی که بنیان این زندگی را دگرگون نسازیم کوششی بیهوده و ناتمام خواهد بود و نهایت انکه فقط از بروز و ظهور نشانه های این بیماری ها در عرصه زندگی انهم به طور موقت جلوگیری خواهد کرد یا از میزان تأثیرات ویرانگر ان بر جان و جهان ادمی خواهد کاست و چون علت العلل این اسیب ها و افت هاو فسادها و بزه ها و گناه ها و خوها در پهنه زندگی ای که همه اینها بخش های جدائی ناپذیر ان است درمان ناپذیر است  ، بخش مهمی از انرژی مادی و معنوی وروحی و جسمی ادمی و جوامع به فرهنگ سازی ها و پنداموزی ها و نسخه پیچی هایی اختصاص می یابد که ناظر به تلقین و تثبیت بردگی برای رهایی از معضلات پیش گفته است و چون این اموزه ها و اموزش ها و پرورش ها می خواهد ادمی را به بند کشد روح عصیانگر او که انها را مغایربا سرشت بی پیرایه خود می یابد و به گاه یاداوری ازادگی نخستین خود برانها می شورد و شورش او سامان جامعه را درهم می ریزد و عرصه حیات تبدیل می گردد به پهنه پیکار دو اردوگاه که  پیکارجویان یکی  نمایندگان زندگی ازادانه و رازورانه و ماجراجویانه اند  که در برابر پرچمداران  زندگی تاجرانه و بردگان و تاجران صف ارایی کرده اند ، و این گونه است که دودسته خوها در دو اردوگاه به نمایش درمی ایند :

 در اردوگاه زندگی ازادانه : پویش و پویایی ،جوانمردی ، دلباختگی ، وفا ، صدق ، صفا ، نور و سرور، یکرنگی ، بی پیرایگی ، گذر از خواهش های نفسانی ، خداخواهی ، ادمیت و انسان مداری ، شوق و عشق و دلدادگی و شهود و خردورزی و خرسندی ، تنهایی و اندوه عارفانه ، انس ، قدس ، بی نیازی درعین فقر الی الله ، وصال درعین فراق ، تذکر پایدار ، دردمندی ،گزینشگری ،تحلیل و تفسیر،حرکت و ثبات ،ارامش و امید و ابتهاج و شجاعت ،مهرورزی که همگی نشانه های رهایی از زندان نفس و طبیعت و جامعه و تاریخ اند

                       

در اردوگاه زندگی برده وار و تاجرانه : ایستایی ، دورویی ،مصلحت جویی ، پراکندگی ، عیش و خوشی غافلانه ،بی دردی، سودجویی به بهای کرامت انسان ، تسلیم ، سرزنش ،پشیمانی ،پذیرش از سر اکراه ،کندروی و تندروی نابجا ، تزلزل و سکون ،ترس و اضطراب و ناامیدی ،خشونت و بیزاری ،خودخواهی و خودپسندی و خودکامگی که مظاهر بردگی در زندان نفس و طبیعت و جامعه و تاریخ اند .

هرچند علی ان اسطوره هستی تقسیم بندی سه گانه ای از اصناف بندگی حق ارائه داد ،اما دو قسم نخست یعنی عباده العبید و عباده التجار در واقع دو رویه یک سکه دوسویه یک نوع زندگی سوداگرانه است. و معمولا در مصداق خارجی انکه خداوند را از سر خوف از جهنم می پرستد و انکه اورا از سر طمع بهشت می ستاید یکی است و  از یک ابشخور سیراب می گردند و وجه مشترک هر دو محرومیت از زندگی ازادانه و رازورانه است و هردو به نوعی در زندان خود گرفتارند  و در زمین و زمینه و زمانه شان اسیر و راهشان به سوی اسمان پرستاره مسدود و در بند تنگناهای معیشتی که برانها تحمیل شده است گرفتار و ستمدیدگان ستم پذیر که شجاعت دادخواهی را نیز  فرونهاده اند و بسنده کرده اند به دمی از یم زمان و قطره ای از دریای و لله میراث السموات و الارض .. ..و